پارت نهم(پارت آخر)
پارت نهم(پارت آخر)
رنگش پریده موهاش روی زمین ریخته بودن و خودش مو نداشت ابروهاش مژه هاشم ریخته بودن خون زیادی داست ازش میرفت
و دیواره ای که بهش تکیه زده بود تقریبا خونی شده بود روی سرش که کچل بود نوشته شده بود با چاقو "چطوری؟" و داشت ازش خون میومد توی شک بودم و هنوز اون شب باورم نمیشد هرچی گریه تا حالا تو عمرم کردم ۱٠برابر شد و ریخت که یهو آرش بهم گفت: پاشو پاشو چشامو باز کردم که دیدم مامانم داره صدام میزنه توی شک بودم با خودم گفتم اینا همش خواب بود؟
مامانم: چی شده هانا؟ خواب بدی دیدی؟ چرا داری اشک میریزی و جیغ میزنی؟
هانا: مامان اومدین؟
مامان:چی میگی هانا پاشو چقد میخوابی خاله اومده خونمون
هانا: کی خاله؟
مامانم: آره دیگه پاشو، بعدش برام بگو چه خوابی دیدی
هانا: باشه. ولی بهتره خوابمو ندونی
در تعجب و شک به سمت حال رفتم و خاله رو دیدم با چشای خیس به سمتش دودیم و بفلش کردم
خاله: چی شده؟
هانا: هیچی هیچی
تا شب توی شک بودم و به خوابم فکر میکردم و همش میترسیدم بازم واقعی باشه نمیدونستم دارم چیکار میکنم
شب روتین شبمو انجام دادم و رفتم سمت تخت خوابم
که یهو یه صدا توسرم پیچید: چطوری؟
(این واقعا خواب بوده و صدایی که تو سر هانا پیچیده از ترس بوده و ذهن خودش بوده فصل دوم نداره)
اینم آخرین پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه
حمایت یادتون نره🥺🥹❤🫰
رنگش پریده موهاش روی زمین ریخته بودن و خودش مو نداشت ابروهاش مژه هاشم ریخته بودن خون زیادی داست ازش میرفت
و دیواره ای که بهش تکیه زده بود تقریبا خونی شده بود روی سرش که کچل بود نوشته شده بود با چاقو "چطوری؟" و داشت ازش خون میومد توی شک بودم و هنوز اون شب باورم نمیشد هرچی گریه تا حالا تو عمرم کردم ۱٠برابر شد و ریخت که یهو آرش بهم گفت: پاشو پاشو چشامو باز کردم که دیدم مامانم داره صدام میزنه توی شک بودم با خودم گفتم اینا همش خواب بود؟
مامانم: چی شده هانا؟ خواب بدی دیدی؟ چرا داری اشک میریزی و جیغ میزنی؟
هانا: مامان اومدین؟
مامان:چی میگی هانا پاشو چقد میخوابی خاله اومده خونمون
هانا: کی خاله؟
مامانم: آره دیگه پاشو، بعدش برام بگو چه خوابی دیدی
هانا: باشه. ولی بهتره خوابمو ندونی
در تعجب و شک به سمت حال رفتم و خاله رو دیدم با چشای خیس به سمتش دودیم و بفلش کردم
خاله: چی شده؟
هانا: هیچی هیچی
تا شب توی شک بودم و به خوابم فکر میکردم و همش میترسیدم بازم واقعی باشه نمیدونستم دارم چیکار میکنم
شب روتین شبمو انجام دادم و رفتم سمت تخت خوابم
که یهو یه صدا توسرم پیچید: چطوری؟
(این واقعا خواب بوده و صدایی که تو سر هانا پیچیده از ترس بوده و ذهن خودش بوده فصل دوم نداره)
اینم آخرین پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه
حمایت یادتون نره🥺🥹❤🫰
۳.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.