ی آیرین تو برو
ی آیرین تو برو
آیرین : 😴 😴 😴 😴 😴
جسیکا : ای کوفتتون شه باید خودم برم رفت بیرون یکی خرید اومد تو ماشین روزنامه رو باز کرد 😨 😨
جسیکا : ای این م منم اونم ه همون پسره
پونی : حتما مردم اونروز تو پارک دیدتتون و چیلیک چیلیک عکس گرفتن هان؟
جسیکا *
دهنم تا تاحد ممکن باز شد باورم نمیشه آخه وای چیکار کنم همش تقصیر اون پسره عبضی بووود چیکار کنم چیکار کنم پونی هم با دهن باز داشت نیگا میکرد روزنامه رو پرت کردم بیرونو گاززززززز دادم انقدر تند رفتم که خدا میدونه رفتیم تو البته بدون آیرین چون خواب بود
♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡
ساعت هشت و نیم شب خوابگاه اکسو
بکهیون : کای کای کای کای این چیه
کای:چی میگی واس خودت درست حرف بزن
بکهیون : اهم اهم اهم خوب خوب این روزنامه رو میبینی داخلش عکس تو و یه دختر با لباس ورزشیه مردم شما رو دیدن تو پاک که در حال خوش بش بودین بعدش دختره داشته میرفت که جنابعالی با صدای بلند گفت خدا حافظ و مردم هم شمارو دیدن و عکس گرفتن
لی : کای میبینم مخ دختر مردمو میزنی اگ به سوهو نگفتم
کای : من مخ نزدم
سهون : کای بی معرفت واس منم یکی پیدا کن
چانیول : تو که اونروز تو فروشگاه یکی رو دیدی
سهون : خو دیدمش
سوهو : سلام
بکهیون : اوه مای گاااد سوهو کای دوست دختر دارهههههه هه
سوهو : هان؟
کای : به حضرت سومان دروغ میگ
بکهیون : بیا اینم مدررررک
کای : بدش منننننن
سوهو : سسسسس بسه
شیومین : من هیونگم اونوقت مکنه دوست دختر داره 😱 😱 😱
کای : سهون مکنس
شیومین : تو ام هستی خا
سهون:😇
کیونگسو:او لالا کای
کای:تو چی میگی واس خودت
چن:کای چی شده؟
کای:ساکت شو به اندازه کافی اعصابم خورد شده
چانی رفت تو آشپز خونه و 9 تا شامپاین آورد
گذاشت جلو بچها:بخورین حوصلتون سر نره الخصوص تو کای
کای:بخورم پست شم ک چی
بک:که راحت بخوابی
کای شامپاین رو گرفت و باز کرد ریخت تو لیوان
لیوان رو تا لب پر کرد و همشو سر کشید
دهن شیو که باااااز
چشای دی او باااز
بقیه هم مث دی او
کای بعد از خوردنش دید اعضا دارن مث دیوونه ها نیگا میکنن گفت :چیههه؟اول نمیخوردم میگفتین بخور بخور بخور حالا ام که خوردم مث سگ دارین نیگا میکنین
سوهو:درس بحرف
کای:خ خو چیته
بک:هیچی
کای کم کم مست شده بود
مث دیوونه ها میخندید
کای:بککککک میای باهام بری حموم؟هااا؟
بک:😟 😟 😟 خجالت بکش مرتیکه بی حیاااااا
چانیول و دی او و سهون و سوهو و لی و چن و شیومین:😂 😂 😂 😂 کااااای
کای:سوهو عزیزم تو که همیشه به حرفم گوش میدادی حالا باهام بیا میخوام دشوری میترسم
سوهو:فکر نمیکنی خیلی بزرگ شدی؟
کای:نه من فکر نمیکنم بابای تو باید فکر کنه اون پروفسوره مسسسلا
بکیهون : o m g
سهون:کای؟
کای:چیه
سوهو:😤 😤 😤 😤 😤 😤 به بابا ی من توهین نمودی؟
کای:توهین نبود حقیقت بود
سوهو همچنان در حال مرگ
¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤
آیرین*
بیدار شدم دیدم تو ماشینم نصف شیبییییی
رفتم جلو در خونه زنگ زدم
پونی:بله
_زهر مار بله کوفت بله
پونی:لازم نکرده بیای تو ما خودمون حزار تا بدبختی داریم
جسیکا از اون ور جیق میزنه که صداش میاد پیش من:پونی مرررض داری مگ درو باز کن
پونی:ووی آیرین فقط به خاطر جسیه ک باز میکنما
_باز کننننن
درو برام باز کرد رفتم تو دیدم جسیکا با صورتی کلاااافه پونی هم دست به سینه واستاده داره نیگا میکنه*
پایان پارت 3
#شکلات_عشق
***********************************************************
لایک کمه کمه کمه چرا کمه
#ادمین_زهرا _پارت چهار رمان #شکلات_عشق 👇 👇 💞
_هاااا چیه چتونه مثلا الان هنر کردین منو اون تو ول کردین خودتون اومدین خونه؟
پونی:خا به ما چ خواب بودی
جسیکا:هر چیم صدات زدیم بلند نشدی
_آره میدونم تقصیر خودم بود ک خواب موندم😒
پونی:خوب اصلا یادمون رف تو رو
_اونوخ چرا؟
جسیکا:چوووون....
_چون؟
پونی:بابا آیرین درباره جسیکا شایعه پخش کردن مردم
_چه جور شایعاتی؟
پونی:اینکه جسیکا دوس پسر داره
_حالا مگ جسیکا کیه که دربارش شایعه پخش کنن این همه دختر دوس پسر دارن
جسی:این فرق داره
پونی:و
آیرین : 😴 😴 😴 😴 😴
جسیکا : ای کوفتتون شه باید خودم برم رفت بیرون یکی خرید اومد تو ماشین روزنامه رو باز کرد 😨 😨
جسیکا : ای این م منم اونم ه همون پسره
پونی : حتما مردم اونروز تو پارک دیدتتون و چیلیک چیلیک عکس گرفتن هان؟
جسیکا *
دهنم تا تاحد ممکن باز شد باورم نمیشه آخه وای چیکار کنم همش تقصیر اون پسره عبضی بووود چیکار کنم چیکار کنم پونی هم با دهن باز داشت نیگا میکرد روزنامه رو پرت کردم بیرونو گاززززززز دادم انقدر تند رفتم که خدا میدونه رفتیم تو البته بدون آیرین چون خواب بود
♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡ • ♡
ساعت هشت و نیم شب خوابگاه اکسو
بکهیون : کای کای کای کای این چیه
کای:چی میگی واس خودت درست حرف بزن
بکهیون : اهم اهم اهم خوب خوب این روزنامه رو میبینی داخلش عکس تو و یه دختر با لباس ورزشیه مردم شما رو دیدن تو پاک که در حال خوش بش بودین بعدش دختره داشته میرفت که جنابعالی با صدای بلند گفت خدا حافظ و مردم هم شمارو دیدن و عکس گرفتن
لی : کای میبینم مخ دختر مردمو میزنی اگ به سوهو نگفتم
کای : من مخ نزدم
سهون : کای بی معرفت واس منم یکی پیدا کن
چانیول : تو که اونروز تو فروشگاه یکی رو دیدی
سهون : خو دیدمش
سوهو : سلام
بکهیون : اوه مای گاااد سوهو کای دوست دختر دارهههههه هه
سوهو : هان؟
کای : به حضرت سومان دروغ میگ
بکهیون : بیا اینم مدررررک
کای : بدش منننننن
سوهو : سسسسس بسه
شیومین : من هیونگم اونوقت مکنه دوست دختر داره 😱 😱 😱
کای : سهون مکنس
شیومین : تو ام هستی خا
سهون:😇
کیونگسو:او لالا کای
کای:تو چی میگی واس خودت
چن:کای چی شده؟
کای:ساکت شو به اندازه کافی اعصابم خورد شده
چانی رفت تو آشپز خونه و 9 تا شامپاین آورد
گذاشت جلو بچها:بخورین حوصلتون سر نره الخصوص تو کای
کای:بخورم پست شم ک چی
بک:که راحت بخوابی
کای شامپاین رو گرفت و باز کرد ریخت تو لیوان
لیوان رو تا لب پر کرد و همشو سر کشید
دهن شیو که باااااز
چشای دی او باااز
بقیه هم مث دی او
کای بعد از خوردنش دید اعضا دارن مث دیوونه ها نیگا میکنن گفت :چیههه؟اول نمیخوردم میگفتین بخور بخور بخور حالا ام که خوردم مث سگ دارین نیگا میکنین
سوهو:درس بحرف
کای:خ خو چیته
بک:هیچی
کای کم کم مست شده بود
مث دیوونه ها میخندید
کای:بککککک میای باهام بری حموم؟هااا؟
بک:😟 😟 😟 خجالت بکش مرتیکه بی حیاااااا
چانیول و دی او و سهون و سوهو و لی و چن و شیومین:😂 😂 😂 😂 کااااای
کای:سوهو عزیزم تو که همیشه به حرفم گوش میدادی حالا باهام بیا میخوام دشوری میترسم
سوهو:فکر نمیکنی خیلی بزرگ شدی؟
کای:نه من فکر نمیکنم بابای تو باید فکر کنه اون پروفسوره مسسسلا
بکیهون : o m g
سهون:کای؟
کای:چیه
سوهو:😤 😤 😤 😤 😤 😤 به بابا ی من توهین نمودی؟
کای:توهین نبود حقیقت بود
سوهو همچنان در حال مرگ
¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤♤¤
آیرین*
بیدار شدم دیدم تو ماشینم نصف شیبییییی
رفتم جلو در خونه زنگ زدم
پونی:بله
_زهر مار بله کوفت بله
پونی:لازم نکرده بیای تو ما خودمون حزار تا بدبختی داریم
جسیکا از اون ور جیق میزنه که صداش میاد پیش من:پونی مرررض داری مگ درو باز کن
پونی:ووی آیرین فقط به خاطر جسیه ک باز میکنما
_باز کننننن
درو برام باز کرد رفتم تو دیدم جسیکا با صورتی کلاااافه پونی هم دست به سینه واستاده داره نیگا میکنه*
پایان پارت 3
#شکلات_عشق
***********************************************************
لایک کمه کمه کمه چرا کمه
#ادمین_زهرا _پارت چهار رمان #شکلات_عشق 👇 👇 💞
_هاااا چیه چتونه مثلا الان هنر کردین منو اون تو ول کردین خودتون اومدین خونه؟
پونی:خا به ما چ خواب بودی
جسیکا:هر چیم صدات زدیم بلند نشدی
_آره میدونم تقصیر خودم بود ک خواب موندم😒
پونی:خوب اصلا یادمون رف تو رو
_اونوخ چرا؟
جسیکا:چوووون....
_چون؟
پونی:بابا آیرین درباره جسیکا شایعه پخش کردن مردم
_چه جور شایعاتی؟
پونی:اینکه جسیکا دوس پسر داره
_حالا مگ جسیکا کیه که دربارش شایعه پخش کنن این همه دختر دوس پسر دارن
جسی:این فرق داره
پونی:و
۲۰.۶k
۰۶ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.