پارت۸۴
پارت۸۴
جونگکوک:دکتر حالش چطوره
دکتر:حالش خوبه فقط بخاطر داروی بیهوشی اینجوری شدن نگران نباشید سرمشون تموم که شد میتونید ببریدش
جونگکوک :عه دکتر میگم وضعیت قلبش چطوره
دکتر:روز به روز داره بدتر میشه باید مراقبش باشید وگرنه اتفاقای خوبی نمیوفته
جونگکوک:خب راه درمانی نداره یعنی
دکتر:مشکلی که ایشون دارن خیر ولی باید کنترل بشه تا سخت تر از این نشه
جونگکوک:ممنون
و بعدم دکتر رفت و جونگکوک رفت پیش یوری و بعد از تموم شدن سرم یوری هنوز بیهوش بود و دکتر گفته بود بخاطر تزریق داروی بیهوشیه پس جای نگرانی نیست وقتی سرمش تموم شد جونگکوک یوری و بغل کرد و بردش سمت ماشین و به سمت خونه شون حرکت کرد و وقتی رسید در رو زد و تهیونگ در رو باز کرد
تهیونگ:او جونگکوک چیشده
جونگکوک:بزار بیام داخل
تهیونگ:بیا
و جونگکوک اومد داخل و یوری و برد بالا گذاشت روی تخت و اومد پایین و نشست پیش تهیونگ
تهیونگ:یوری چش شده
جونگکوک *ماجرارو تعریف میکنه*
تهیونگ:الان خوبه که
جونگکوک:اره نگران نباش ولی مشکل قلبش دکتر گفت داره بدتر میشه
تهیونگ:یوری واقعا به خودش فشار میاره نمیدونم باید چیکار کنم
جونگکوک:باید کمکش کنی
و جونگکوک اونشب یکم موند و بعدم رفت خونه ی خودش و تهیونگ هم بعد از انجام کاراش رفت بالا و لباسای یوری و عوض کرد و بغلش کرد و خوابید
*پرش زمانی به ۲سال بعد*
..........
جونگکوک:دکتر حالش چطوره
دکتر:حالش خوبه فقط بخاطر داروی بیهوشی اینجوری شدن نگران نباشید سرمشون تموم که شد میتونید ببریدش
جونگکوک :عه دکتر میگم وضعیت قلبش چطوره
دکتر:روز به روز داره بدتر میشه باید مراقبش باشید وگرنه اتفاقای خوبی نمیوفته
جونگکوک:خب راه درمانی نداره یعنی
دکتر:مشکلی که ایشون دارن خیر ولی باید کنترل بشه تا سخت تر از این نشه
جونگکوک:ممنون
و بعدم دکتر رفت و جونگکوک رفت پیش یوری و بعد از تموم شدن سرم یوری هنوز بیهوش بود و دکتر گفته بود بخاطر تزریق داروی بیهوشیه پس جای نگرانی نیست وقتی سرمش تموم شد جونگکوک یوری و بغل کرد و بردش سمت ماشین و به سمت خونه شون حرکت کرد و وقتی رسید در رو زد و تهیونگ در رو باز کرد
تهیونگ:او جونگکوک چیشده
جونگکوک:بزار بیام داخل
تهیونگ:بیا
و جونگکوک اومد داخل و یوری و برد بالا گذاشت روی تخت و اومد پایین و نشست پیش تهیونگ
تهیونگ:یوری چش شده
جونگکوک *ماجرارو تعریف میکنه*
تهیونگ:الان خوبه که
جونگکوک:اره نگران نباش ولی مشکل قلبش دکتر گفت داره بدتر میشه
تهیونگ:یوری واقعا به خودش فشار میاره نمیدونم باید چیکار کنم
جونگکوک:باید کمکش کنی
و جونگکوک اونشب یکم موند و بعدم رفت خونه ی خودش و تهیونگ هم بعد از انجام کاراش رفت بالا و لباسای یوری و عوض کرد و بغلش کرد و خوابید
*پرش زمانی به ۲سال بعد*
..........
۴۰۸
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.