مرسی که توی یک روز شرط ها رو رسوندین ❤️✨
مرسی که توی یک روز شرط ها رو رسوندین ❤️✨
پارت ۴
ویو جیمین
رفتیم ا/ت رو بردارم و ا/ت با یک لباس خیلی کیوت اومد پایین و از اونجایی که لیلی پشت خوابیده بود ا/ت جلو نشست و رفتیم
توی راه بودیم که لیلی بیدار شد و با صحنه ای که ا/ت جلو نشسته مواجه شد و از عصبانیت داشت پاره میشد
لیلی:جیمین این چرا جلو نشسته؟(داد)
جیمین:اگر دقت کنی تو پشت خوابیده بودی و بدبخت جا نداشت بشینه
لیلی:چرا بهم نگفتی این دختره قراره بیاد؟
جیمین:این دختره اسم داره(کمی داد)
لیلی:ها از کی تا به حال سرش غیرتی ای(داد)
ویو جیمین
چیزی نگفتم تا دعوا به جاهای بد کشیده نشه
لیلی:میدونستی سکوت نشانه ی رضایته؟(داد)
جیمین:باشه
ویو جیمین
قشنگ معلوم بود داره آتیش میگیره ولی اهمیت خاصی ندادم
ویو ا/ت
چون نمیخواستم بلند بگم به جیمین پیام دادم
پیام ا/ت به جیمین:جیمین،میشه منو پیاده کنی؟احساس میکنم لیلی دوست نداره من بیام....باهم خوش باشید❤️لطفا من رو پیاده کن
ویو جیمین
داشتم رانندگی میکردم که گوشیم پیام اومد. چک کردم دیدم ا/ته ....ولی ا/ت که تو ماشینه چرا بلند نگفت؟....رفتم چک کردم وقتی پیامش رو خوندم بدون هیچ واکنشی گوشیم رو کنار گذاشتم و به سمت شهر بازی رفتم
جیمین:لیلی بخدا امروزمون رو کوفت کنی نه من نه تو(جدی و سرد)
لیلی:(جوابی نداد)
ویو ا/ت
به شهر بازی رسیدیم ... وقتی دیدم برای جیمین مهم نیست چه اتفاقی افتاده منم بیخیال شدم و سعی کردم بهم خوش بگذره
ولی خب... مطمئنم جیمین اونجوری که برخورد میکنه نیست، مطمئنم لیلی رو دوست داره...یعنی...خب...امیدوارم
جیمین:ا/ت
ا/ت:ب....بله
جیمین:کجایی سه ساعته صدات میکنم
ا/ت:همینجام
جیمین:گشنه ات نیست؟
ا/ت:نه ممن.....
لیلی:من گشنمههههه جیمیناااااا
جیمین:باشه آروم هم بگی میشنوم ا/ت بیا بریم باهم یه چی بخوریم
ا/ت:نه اخه....
جیمین:همینی که گفتم،بدو بیا
ا/ت:باشه
(این خودمم &)
&و بله میرن توی کافه ای که توی شهر بازیه
جیمین:خب لیلی چی میخوری
لیلی:سیب زمینی سرخ کرده با نوشابه مشکی و مرغ سوخاری و همبرگر و....
جیمین:باشه باشه یه چی سفارش بده این همه رو چجوری میخوای بخوری
لیلی:باشه سیب زمینی سرخ کرده و نوشابه
جیمین:باشه ا/ت تو چی میخوری
ا/ت: من هیچی نمی....
جیمین:نمیشه که،برای توهم مرغ سوخاری و نوشابه میگیرم خودمم هم همینطور
ا/ت:آخه..
جیمین:چرا اینقدر احساس غریبی میکنی کدوممون اینجا غریبه ایم اینقدر غریبی نکن
ا/ت:باشه
&غذا رو سفارش دادن و بعد ده دقیقه آوردن و خوردن و رفتن توی شهر بازی تا یکم قدم بزنن....
پارت ۴
ویو جیمین
رفتیم ا/ت رو بردارم و ا/ت با یک لباس خیلی کیوت اومد پایین و از اونجایی که لیلی پشت خوابیده بود ا/ت جلو نشست و رفتیم
توی راه بودیم که لیلی بیدار شد و با صحنه ای که ا/ت جلو نشسته مواجه شد و از عصبانیت داشت پاره میشد
لیلی:جیمین این چرا جلو نشسته؟(داد)
جیمین:اگر دقت کنی تو پشت خوابیده بودی و بدبخت جا نداشت بشینه
لیلی:چرا بهم نگفتی این دختره قراره بیاد؟
جیمین:این دختره اسم داره(کمی داد)
لیلی:ها از کی تا به حال سرش غیرتی ای(داد)
ویو جیمین
چیزی نگفتم تا دعوا به جاهای بد کشیده نشه
لیلی:میدونستی سکوت نشانه ی رضایته؟(داد)
جیمین:باشه
ویو جیمین
قشنگ معلوم بود داره آتیش میگیره ولی اهمیت خاصی ندادم
ویو ا/ت
چون نمیخواستم بلند بگم به جیمین پیام دادم
پیام ا/ت به جیمین:جیمین،میشه منو پیاده کنی؟احساس میکنم لیلی دوست نداره من بیام....باهم خوش باشید❤️لطفا من رو پیاده کن
ویو جیمین
داشتم رانندگی میکردم که گوشیم پیام اومد. چک کردم دیدم ا/ته ....ولی ا/ت که تو ماشینه چرا بلند نگفت؟....رفتم چک کردم وقتی پیامش رو خوندم بدون هیچ واکنشی گوشیم رو کنار گذاشتم و به سمت شهر بازی رفتم
جیمین:لیلی بخدا امروزمون رو کوفت کنی نه من نه تو(جدی و سرد)
لیلی:(جوابی نداد)
ویو ا/ت
به شهر بازی رسیدیم ... وقتی دیدم برای جیمین مهم نیست چه اتفاقی افتاده منم بیخیال شدم و سعی کردم بهم خوش بگذره
ولی خب... مطمئنم جیمین اونجوری که برخورد میکنه نیست، مطمئنم لیلی رو دوست داره...یعنی...خب...امیدوارم
جیمین:ا/ت
ا/ت:ب....بله
جیمین:کجایی سه ساعته صدات میکنم
ا/ت:همینجام
جیمین:گشنه ات نیست؟
ا/ت:نه ممن.....
لیلی:من گشنمههههه جیمیناااااا
جیمین:باشه آروم هم بگی میشنوم ا/ت بیا بریم باهم یه چی بخوریم
ا/ت:نه اخه....
جیمین:همینی که گفتم،بدو بیا
ا/ت:باشه
(این خودمم &)
&و بله میرن توی کافه ای که توی شهر بازیه
جیمین:خب لیلی چی میخوری
لیلی:سیب زمینی سرخ کرده با نوشابه مشکی و مرغ سوخاری و همبرگر و....
جیمین:باشه باشه یه چی سفارش بده این همه رو چجوری میخوای بخوری
لیلی:باشه سیب زمینی سرخ کرده و نوشابه
جیمین:باشه ا/ت تو چی میخوری
ا/ت: من هیچی نمی....
جیمین:نمیشه که،برای توهم مرغ سوخاری و نوشابه میگیرم خودمم هم همینطور
ا/ت:آخه..
جیمین:چرا اینقدر احساس غریبی میکنی کدوممون اینجا غریبه ایم اینقدر غریبی نکن
ا/ت:باشه
&غذا رو سفارش دادن و بعد ده دقیقه آوردن و خوردن و رفتن توی شهر بازی تا یکم قدم بزنن....
۵.۷k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.