مافیایمن

#مافیای_من
P:48
(ویو ا.ت)

زبونمو توی فکم فرو بردم و سرمو تکون دادم
ا.ت: اوکی!! من تلاشمو میکنم ولی بیا ببینیم اونا دست از سرم بر میدارن !؟

مثل خودم پوزخندی زدو گفت
چان: اوکی
دیگه حرفی نزدو از اتاق بیرون رفت

با خارج شدنش از اتاق سرمو بین دستام گرفتم و خشممو روی لبام خالی وردن
با احساس شوری خون به سمت اینه رفتم

لبام پاره شده بودو خون می اومد
البته!! کوچک ترین اهمیتی برام نداشت

لبامو توی دهنم فرو بردم و خونشو مکیدم
میدونستم هنوزم داره خون میاد ولی دیکه بیخیال شدم

با بلند شدن صدای در به خیال اینکه چان هه عصبی به سمت در رفتمو و بازش کردم

سرمو بالا آوردم و خواستم دلیل برگشتشو بپرسم که با دیدن کسی که جلوی در بود چشمام گرد شد
اون اینجا چیکار میکنه؟!

پایان پارت ۴۸😴
دیدگاه ها (۱)

#مافیای_من P:49(ویو ا.ت)با دیدنم لبخندی زد که به خودم اومدم ...

#مافیای_من P:50(ویو ا.ت)دیگه نزدیکای صبح بودو من هنوزم نتونس...

وقتی مامان ا.ت بخاطر پول باهاش ازدواج کرده وعاشق تو میشه و.....

#مافیای_من P:47(ویو ا.ت)سرمو توی بالشت فرو کردم و سعی کردم ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط