فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۱۹💜
ددی💜شوگره💜 اجباریه من 💜
بعد مراسم عروسی سانو و شیومین سانامی با گریه ازشون خدافظی کرد...
اونام از اینکه دیگه تو عمارت نمیموندن ناراحت بود ... اما چاره ای نبود
بعد رفتنشون جیمین رفت تو اتاق و چند ساعتیه ک بیرونم نمیاد
حتی اونم حتما دلش واسه روزای قبل تنگ میشه
وقتایی ک عاجوما بود و تو خونه بهشون رسیدگی میکرد...کنار هم زندگی میکردن و تو غم و شادی باهم میساختن،دعواهای سانو و سانامی،خل بازیای شیومین و خیلی چیزای دیگه...
در هر صورت اون روزا تموم شدن ولی خب تاهمیشه غمگین نیستن غم نبود عاجوما تموم شدس،اما یادش ن
سانو و شیومین قول دادن هفته ای چند بار بیان عمارت
ولی بعد اینکه جیمین بره ژاپن و بیاد...
........................................................................
سانامی رفت تو اتاق جیمین و یه جا ایستاد
جیمین نیم نگاهی بهش انداخت...
دلش نمیخواست الانا بهش بی محلی کنه
مخصوصا الان ک قراره صبح بره سفر و سانامی هم همسرشه...
جیمین:: بیا
سانامی رفت نشست رو پاهاش
جیمین ب صندلی تکیه داد و موهای سانامیو نوازش میداد
جیمین:: ناهارتو خوردی
سانامی:: نچ
جیمین:: چرا؟!
سانامی:: تو نیومدی منم نخوردم
جیمین:: چی درست کردی؟!
سانامی:: غذای مورد علاقتو
جیمین:: خب...بریم باهم بخوریم
سانامی:: باشه
جیمین پاشد و بغلش کرد و رفتن بیرون
جیمین:: چرا بیبی گرلم پوکر و بی حوصله شده؟!
سانامی:: نظر خودت چیه
جیمین:: نمیخام این ریختی باشی،اصن همون سانامیه پرانرژی و هار شو
سانامی:: یااااا کجام هار بود
جیمین:: دور تا دور حیاط این عمارت دوربین مخفی گذاشته شده ،گاهن من چکشون میکنم،میدیدم تو حیاط چ واحشی بازیایی درمیاوردی...
سانامی:: خیلی باحالم😃
جیمین:: اینو😂
سانامی:: بعد ناهار بریم بیرون؟!
جیمین:: کل امروز رو باهم وقت میگذرونیم
سانامی:: عالیه
جیمین:: حالا غذاتو بخور
دوتاشون مشغول شدن...
سانامی:: اون دختره چیشد؟!
جیمین:: یانگم؟!
سانامی:: اوهوم
جیمین:: راستش...اون از دوستای دوران ابتداییم بود،عقب افتاده هیچی درس نمیخوند فقط میگف شوهر کنم تا بزرگ شم،اون میاد اینجا پیشته و بجای عاجوما کار میکنه
سانامی:: تاهمیشه؟!
جیمین:: اگه ازش راضی بودی آره
سانامی:: باشه
پرش زمانی
بعد ناهار
جیمین:: آره همینارو بپوش
سانامی:: میریم کجا؟!
جیمین:: ساحل
سانامی:: هرچی خاستم واسمم بخررر
جیمین:: چشم
وقتی حاضر شدن رفتن سوار ماشین شدن...
راه افتادن ک گوشی جیمین زنگ خورد
جیمین:: الو
یانگم:: جیمین من...
جیمین : بهت چی گفته بودم؟!
یانگم:: عاام.. ببخشید جناب پارک...عاقای پارک خاستم بگم ک دارم میام ب عمارت
جیمین:: کلید داری خودت برو منو همسرم بیرونیم
یانگم:: اوکی خوش بگذره... بای
🚫 اصکی ممنوع🚫
پارت ۱۹💜
ددی💜شوگره💜 اجباریه من 💜
بعد مراسم عروسی سانو و شیومین سانامی با گریه ازشون خدافظی کرد...
اونام از اینکه دیگه تو عمارت نمیموندن ناراحت بود ... اما چاره ای نبود
بعد رفتنشون جیمین رفت تو اتاق و چند ساعتیه ک بیرونم نمیاد
حتی اونم حتما دلش واسه روزای قبل تنگ میشه
وقتایی ک عاجوما بود و تو خونه بهشون رسیدگی میکرد...کنار هم زندگی میکردن و تو غم و شادی باهم میساختن،دعواهای سانو و سانامی،خل بازیای شیومین و خیلی چیزای دیگه...
در هر صورت اون روزا تموم شدن ولی خب تاهمیشه غمگین نیستن غم نبود عاجوما تموم شدس،اما یادش ن
سانو و شیومین قول دادن هفته ای چند بار بیان عمارت
ولی بعد اینکه جیمین بره ژاپن و بیاد...
........................................................................
سانامی رفت تو اتاق جیمین و یه جا ایستاد
جیمین نیم نگاهی بهش انداخت...
دلش نمیخواست الانا بهش بی محلی کنه
مخصوصا الان ک قراره صبح بره سفر و سانامی هم همسرشه...
جیمین:: بیا
سانامی رفت نشست رو پاهاش
جیمین ب صندلی تکیه داد و موهای سانامیو نوازش میداد
جیمین:: ناهارتو خوردی
سانامی:: نچ
جیمین:: چرا؟!
سانامی:: تو نیومدی منم نخوردم
جیمین:: چی درست کردی؟!
سانامی:: غذای مورد علاقتو
جیمین:: خب...بریم باهم بخوریم
سانامی:: باشه
جیمین پاشد و بغلش کرد و رفتن بیرون
جیمین:: چرا بیبی گرلم پوکر و بی حوصله شده؟!
سانامی:: نظر خودت چیه
جیمین:: نمیخام این ریختی باشی،اصن همون سانامیه پرانرژی و هار شو
سانامی:: یااااا کجام هار بود
جیمین:: دور تا دور حیاط این عمارت دوربین مخفی گذاشته شده ،گاهن من چکشون میکنم،میدیدم تو حیاط چ واحشی بازیایی درمیاوردی...
سانامی:: خیلی باحالم😃
جیمین:: اینو😂
سانامی:: بعد ناهار بریم بیرون؟!
جیمین:: کل امروز رو باهم وقت میگذرونیم
سانامی:: عالیه
جیمین:: حالا غذاتو بخور
دوتاشون مشغول شدن...
سانامی:: اون دختره چیشد؟!
جیمین:: یانگم؟!
سانامی:: اوهوم
جیمین:: راستش...اون از دوستای دوران ابتداییم بود،عقب افتاده هیچی درس نمیخوند فقط میگف شوهر کنم تا بزرگ شم،اون میاد اینجا پیشته و بجای عاجوما کار میکنه
سانامی:: تاهمیشه؟!
جیمین:: اگه ازش راضی بودی آره
سانامی:: باشه
پرش زمانی
بعد ناهار
جیمین:: آره همینارو بپوش
سانامی:: میریم کجا؟!
جیمین:: ساحل
سانامی:: هرچی خاستم واسمم بخررر
جیمین:: چشم
وقتی حاضر شدن رفتن سوار ماشین شدن...
راه افتادن ک گوشی جیمین زنگ خورد
جیمین:: الو
یانگم:: جیمین من...
جیمین : بهت چی گفته بودم؟!
یانگم:: عاام.. ببخشید جناب پارک...عاقای پارک خاستم بگم ک دارم میام ب عمارت
جیمین:: کلید داری خودت برو منو همسرم بیرونیم
یانگم:: اوکی خوش بگذره... بای
🚫 اصکی ممنوع🚫
۴۲.۵k
۳۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.