اربابخشن پارت

#ارباب_خشن [پارت²⁸]
حرف میزدن که با ما نگاه کردن.
پدر کاترین: اوه...جین
جین: سلام.
پدر کاترین:‌ این دختر کیه؟
پ/ج: اون..
جین: دوست دخترمه.
مین: سلام..از دیدنتون خوشبختم.
پ/ج: اوه کاترین بیا اینجا.
کاترین:سلام جین.
جین: سلام.
کاترین: خوش اومدین.
یه جور صحبت میکرد انگار من اینجا نبودم...
گارسون: نوشیدنی میل داردی؟
جین: البته
جین: توم میخوای؟
مین سو: چی هست؟
جین:شراب قرمز..اوم مزش عالیه.
مین: تاحالا مشروبات الکلی نخوردم.
یه لیوان برداشتم و یکم خوردم...یکم تلخ بود..
مین: بد نیست.
کاترین: جین..میای بریم پیشه بچه ها.
جین: کیا هستن؟
کاترین:جاستین.نامجون، نینا،کوک و ته.
جین: عه..نامجون از ژاپن اومده؟
کاترین: اره.
جین: مین سو همینجا بمون.
کاترین: از خودت پذیرایی کن(با پوزخند)
لبخندی زدم و سرمو تکون دادم..
مین: ممنون.
جین همراه کاترین رفت...اصلا برام مهم نیست_ روی مبل نشستم و گارسون رو صدا زدم.
گارسون: چی میخورین؟
مین سو: اممم الکل.
گارسون: بفرمایید.
مین: ممنونم.
همرو سر کشیدم_اوم خوبه..مزشو دوست دارم...چه مهمونیه کسل کننده ای..بلند شدم و رفتم دنبال جین.
سالن شلوع شده بود..
مین: ام ببخشید..جین کجاست.
پ/ج: اون پیش کاترینه.
اگه اون کاترین رو دوست نداره چرا از من خواست تا نقش دوست دخترشو بازی کنم؟
هه میخواسته به کاترین اعتراف کنه؟....اوفف باورم نمیشه که ازم سوء استفاده کرد...
مین: ببخشید دستشویی کجاست؟
گارسون: از اون طرف..
شروع کردم به راه رفتن که رسیدم به اتاقی....فک کنم دستشویی اونجا باشه.
درو باز کردم که با صحنه ای که جلوم دیدم خشکم زد_جین ..کاترین رو گذاشته بود روی میز و داشت گردنشو مارک میکرد.
جین خواست برگرده که سریع درو بستم..
جین: کیه؟
مین: امم ببخشید.
سریع برگشتم به سالن...باخودم چی فکر کردم..اون یه اشغاله _الکی میگفت دوستش نداره تا بتونه با من رابطه داشته باشه.
لیوان مشروبی برداشتم و همه شو سر کشیدم...اه_حس خوبیه..یکی دیگه برداشتم و خوردم_ از اونجایی که ظرفیتم پایین بود سریع مست شدم..
مین: اومممم.
پسر: چه خانم زیبایی.
مین" توم جذابی.
پسر: میخوای امشب پیش من باشی.
دستمو گرفت و نشست روی مبل و منم رفتم روی پاش نشستم..
پسر: دوست پسر داری؟
مین: داشتم..اما مرد(باخنده)
پسره(ظاهرن خیلی مسته...اومم امشب کارمو باهاش میکنم_امکان داره صبح یادش نیاد چه اتفاقی افتاده)
جین ویو^^
~~~
دیدگاه ها (۰)

#ارباب_خشن [پارت²⁹]جین ویو^^همراه کاترین رفتیم پیش بچه ها......

نگاهم افتاد روی لباش...دلم میخواست بهش بگم دوست دارم اما از ...

مین: معلوم نیست؟....یعنی واقعا نفهمیدی که تو بودی که زندگیو ...

نگاهم افتاد روی لباش...دلم میخواست بهش بگم دوست دارم اما از ...

طُلـــوعِ طَلـــآیـیچندشآتی jkP.1وقت بیدار شدن بودندیگه وقت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط