نگاهم افتاد روی لباشدلم میخواست بهش بگم دوست دارم اما

نگاهم افتاد روی لباش...دلم میخواست بهش بگم دوست دارم اما از این حسم مطمئن نیستم.
بهش نزدیک شدم و لبامو روی لباش کبوندم...اونم اروم باهام همکاری میکرد.
لبامو برداشتم و توی بغلم جاش دادم..
جین: کم کم برو اماده شو
مین: باش
از بغلم بیرون اومد و برگشت به عمارت....اوممم من امشب چی بپوشم_من حتی گونی هم بپوشم بازم جذابم(😂)
مین ویو^^
~~~~~~~
#ارباب_خشن [پارت²⁷]
مین ویو^^
برگشتم توی عمارت...احساس میکنم حالم بده_..اینجا هیچ کاری نیست انجام بدم..حوصلم به شدت سر رفته
در اتاق رو باز کردم و خودم انداختم روی تخت_
جین: چیشده؟
مین: حولم سر رفته.
جین: بیا بریم بیرون.
مین: مرسی.
از جام بلند شدم و کمد رو باز کردم و لباسی برداشتمو خاستم برم توی حموم که دستمو گرفت.
جین: میخوام هودم لباسارو تنت کنم
سرمو انداختم پایین..دلم نمیخواستم بدنمو ببینه..اخه خجالت میکشیدم_
مین: نمیخوام.
جین: چی
مین: دوست ندارم بهم دست بزنی.
اخماش توی هم فرو رفت*
از این میترسیدم که بخواد تنبیهم کنه..
مین: باشه.
لباسمو از تنم در اورد...
جین: زخمت بهتر شده.
مین: اره
لباسمو تنم کرد...
جین: بریم
مین: اوهم.
رفتیم توی ماشین_نشست پشت فرمون..منم نشستم*
ماشین رو روشن کرد* سرمو به در تکیه دادم..
جین: امم مین سو.
مین: بله.
جین: نظرت درباره من چیه.
مین: نظری ندارم.
جین: خصوصیات منو بگو
مین: چرا؟
جین: احتمال داره که بخوام به یه دختر اعتراف کنم.
جین: اگه تو جای اون باشی منو قبول میکنی؟
مین: نه.
جین: چی..چرا
مین: بنظرم تو بدجنسی...
جین: چرا؟



#KIM_SOK_JIN
دیدگاه ها (۰)

مین#ارباب_خشن [پارت²⁷]مین ویو^^برگشتم توی عمارت...احساس میکن...

کفشامو پام کردم و در اتاق رو باز کردم و از پله ها پایین رفتم...

#ارباب_خشن [پارت²⁹]جین ویو^^همراه کاترین رفتیم پیش بچه ها......

#ارباب_خشن [پارت²⁸]حرف میزدن که با ما نگاه کردن.پدر کاترین: ...

"سرنوشت "p,33...ویو جیمین *.بعد از حدود ۱۵ مین به هتل جولیا ...

پارت ۱۷ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط