پارت205
#پارت205
سمتش رفتم که سرجاش وایستاد لبخندی زدم دستمو دور گردنش بردم و یقه کتشو بالا دادم:
هوا سرده، سرما میخوری!
بدون هیچ حرفی چشمام زل زد، چرا این دختر داره قلبمو میلرزونه چرا همش تو فکرشم از وقتی دیدمش حال و هوام عوض شده مخصوصا از سفر دبی به این ور...
نگاهم از چشماش سر خورد رو لباش، لبای خوشگلی داشت هر کس رو وسوسه میکرد آروم آروم سرمو جلو بردم
بدون هیچ حرکتی به من نگاه میکرد با یه تصمیم آنی فاصله بینمونو پر کردم سرمو کج کردم و آروم لبمو گذاشتم رو لباش
انگار برق سه فاز بهش وصل کرده باشند یکه ایی خورد برای بار دوم این دفعه با خواسته خودم آروم شروع کردم لباش میک زدن
ولی اون هیچ حرکتی نمیکرد انگار تو شوک بود گازی از لبش گرفتم که به خودش اومد آروم شروع کرد به همراهی کردنم دستشو دور گردنم حلقه کرد و مشغول بوسیدن هم شدیم اولین بارم که استرس داشتم
این بوسه اولین بوسه ی زندگیم بود که براش ذوق داشتم نمیدونم چرا ولی از این کار خوشحال بودم، خوشحال از اینکه بازم طعم لباشو چشیدم حس کردم نفس کم آورده برای همین لبامو از رو لباس برداشتم
پیشمونیمو به پیشونیش چسبوندم که گفت: چرا این کار رو میکنی؟!
چینی به دماغم دادم: چه کاری؟!
عقب کشید پر بغض گفت: همین بوسیدن ها، نمیدونم چرا الان باهات همکاری کردم اینو واقعا نمیدونم ولی خسته شدم از بازیچه شدن
خسته شدم از اینکه همه منو بخاطر رابطه میخوان اون از ب...
حرفشو خورد متعجب گفتم: اون از چی؟!
پر بغض لباشو فور کرد تو دهنش عقب عقب رفت: بیخیال، ولی اینو بدون به توام اجازه نمیدم که باهام بازی کنی!
پشت و رو شد هنوز دو قدم برنداشته بود که گفتم:
من باهات بازی نمیکنم. لعنتی خودمم نمیدونم چمه! فقط یه حسی وادارم میکنه که بهت نزدیک شم! بخدا خودمم نمیدونم چمه. نمیگم دوست دارم نه... اصلا اینطور نیست ولی یه جاذبه ایی که ناخداگاه سمتت کشیده میشم!
سرجاش وایستاد و چرخید سمتم که...
سمتش رفتم که سرجاش وایستاد لبخندی زدم دستمو دور گردنش بردم و یقه کتشو بالا دادم:
هوا سرده، سرما میخوری!
بدون هیچ حرفی چشمام زل زد، چرا این دختر داره قلبمو میلرزونه چرا همش تو فکرشم از وقتی دیدمش حال و هوام عوض شده مخصوصا از سفر دبی به این ور...
نگاهم از چشماش سر خورد رو لباش، لبای خوشگلی داشت هر کس رو وسوسه میکرد آروم آروم سرمو جلو بردم
بدون هیچ حرکتی به من نگاه میکرد با یه تصمیم آنی فاصله بینمونو پر کردم سرمو کج کردم و آروم لبمو گذاشتم رو لباش
انگار برق سه فاز بهش وصل کرده باشند یکه ایی خورد برای بار دوم این دفعه با خواسته خودم آروم شروع کردم لباش میک زدن
ولی اون هیچ حرکتی نمیکرد انگار تو شوک بود گازی از لبش گرفتم که به خودش اومد آروم شروع کرد به همراهی کردنم دستشو دور گردنم حلقه کرد و مشغول بوسیدن هم شدیم اولین بارم که استرس داشتم
این بوسه اولین بوسه ی زندگیم بود که براش ذوق داشتم نمیدونم چرا ولی از این کار خوشحال بودم، خوشحال از اینکه بازم طعم لباشو چشیدم حس کردم نفس کم آورده برای همین لبامو از رو لباس برداشتم
پیشمونیمو به پیشونیش چسبوندم که گفت: چرا این کار رو میکنی؟!
چینی به دماغم دادم: چه کاری؟!
عقب کشید پر بغض گفت: همین بوسیدن ها، نمیدونم چرا الان باهات همکاری کردم اینو واقعا نمیدونم ولی خسته شدم از بازیچه شدن
خسته شدم از اینکه همه منو بخاطر رابطه میخوان اون از ب...
حرفشو خورد متعجب گفتم: اون از چی؟!
پر بغض لباشو فور کرد تو دهنش عقب عقب رفت: بیخیال، ولی اینو بدون به توام اجازه نمیدم که باهام بازی کنی!
پشت و رو شد هنوز دو قدم برنداشته بود که گفتم:
من باهات بازی نمیکنم. لعنتی خودمم نمیدونم چمه! فقط یه حسی وادارم میکنه که بهت نزدیک شم! بخدا خودمم نمیدونم چمه. نمیگم دوست دارم نه... اصلا اینطور نیست ولی یه جاذبه ایی که ناخداگاه سمتت کشیده میشم!
سرجاش وایستاد و چرخید سمتم که...
۴.۶k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.