فیک: فصل دوم ( فقط من ؛فقط تو)
پارت :۴۸/
هه را : یا مسیححخححح
برو تروخداااا
مرده با ی صدای وحشتناک پرسید
...: اول ب جوابم پاسخ بدید بعد شاید نیام جلو
ات : هق بپرس هر چی میخوای بپرس
هه را : ات هق گریه نکن الان ارایشت بهم نریزه
ات : گمشو ببینیمممم سوال ش چیعهه
....: خب بگو ببینم خانوم کیم وقتی بچه بودی چ قولی به پسر عموت یا همسر ایندت دادی؟
ات : ق قول ؟
...: ارع
ات هر چقدر فکر میکرد و ب مغزش فشار آورد و چیزی یادش نیومد ک اون قول پیکر آروم میومد نزدیک
ات : صب صبرررررر کن میگم میگم
ب بهش ق قول دادم که فقط برای ا اون باشم ک یهو در باز شد و اون مرده هم ندونستن کدوم گوری رفت و ات برگشت که به هه را بگه ک بگه در باز شد ک دید نیست
ات : هه را ؟ لعنتتتتت
هه رااااااا
و هه را اونجا نبود و ات آب دهنش رو قورت داد و وارد در شد
و آروم قدم برمیداشت و تغریبا داشت سکته قلبی و مغزی رو با هم میزد که یهو همجا تاریک شد و ات دیگه چیزی ندید
ات : ک کسی هست ؟
که صدای قدم های کسی رو شنید و انگار چیزی بالای سرش ترکید همه ی چراغ ها روشن شد ک یهو تو ی اتاق مجلل بود و. گلبرگ های رز از بالای سرش میریخت و حسابی تو شک بود و دستاش رو روی دهنش گرفت که دست های از پشت کمرش رو گرفت که ات برگشت و با تهیونگ که صد برابر از قبل جذاب تر به نظر میرسید رو دید
و کلی آدم دروشون جمع شده بود و همگی دست میزدن که هه را و جیمین و جانگ کوک و سوجین ( همون منشی ته ک الان دوست دختر کوکه) هم بینشون بود و همه با لبخند نگاهشون میکردن
ته یونگ : خب همگی میخوایم امروز ی چیزی رو از زبون ات من بشنویم
ات : از من ؟
تهیونگ: اره عزیزم تو
خب ات عزیزم حاضری تا آخر عمرمون من رو توی راه زندگی همراهی کنی و کنارم باشی ؟
ات گیج بود و الان برای اولین بار داشت ازش در خواست ازدواج میشد اونم از کسی که عاشقانه دوسش داشت
ات : حا حاضرم
که تهیونگ لبخندی زد و انگشتر الماس رو از داخل کتش بیرون آورد و جلوی ات زانو زد و دست ات رو گرفت بوسید و بعد انگشتر رو داخل دست ات کرد
و بلند شد و بوسه ی آرومی رو ی لب های ات زد پیشونیش رو به پیشونی ات چسبوند
و آروم داخل گوش ات زمزمه کرد
ته یونگ : دیدی آخر مال من شدی
فقط من !
ات هم همون قدر آروم ک تهیونگ بشنوه گفت : فقط تو
و مراسم به خوبی گذرونده شد
( شاید بگید ک قبلاً ات انگشتر داشته ولی خب در پارت های قبل اگه یادتون باشه ات انگشتر رو گم کرد و تهیونگ هم گفت ک نیازی ب اون نیست و قراره یکی دیگه داشته باشه و اگه یادتون نمیاد پارت های قبل رو بخونید و بله بلاخره اون سورپرایز خون ب جیگر شده اتفاق افتاد 😐❤️)
بعد از مراسم جانگ کوک و جیمین و هه را و ات و ته کنار هم داخل ویلا نشسته بودن و بگو بخند میکردن ک ات گفت
وای خدا تو اون وضعیت هه را. خودش هم ترسیده بود میگفت ( ادای هه را رو دراورد ) ات گریه نکن ارایشت خراب میشه
ک همگی با هم خندیدن
هه را : بله بخندید دیگه تموم استرس اون مهمونی برای منه بدبخت بود
حالا من دعا دعا میکردم ک تو اون لباسی ک خریدیم رو بپوشی
تهیونگ :......
شرط پارت بعد
۱۴۱تا لایک و کامنت بدون تکرار
هم این پارت و هم پارت ۴۷باید شرط ها برسه
هه را : یا مسیححخححح
برو تروخداااا
مرده با ی صدای وحشتناک پرسید
...: اول ب جوابم پاسخ بدید بعد شاید نیام جلو
ات : هق بپرس هر چی میخوای بپرس
هه را : ات هق گریه نکن الان ارایشت بهم نریزه
ات : گمشو ببینیمممم سوال ش چیعهه
....: خب بگو ببینم خانوم کیم وقتی بچه بودی چ قولی به پسر عموت یا همسر ایندت دادی؟
ات : ق قول ؟
...: ارع
ات هر چقدر فکر میکرد و ب مغزش فشار آورد و چیزی یادش نیومد ک اون قول پیکر آروم میومد نزدیک
ات : صب صبرررررر کن میگم میگم
ب بهش ق قول دادم که فقط برای ا اون باشم ک یهو در باز شد و اون مرده هم ندونستن کدوم گوری رفت و ات برگشت که به هه را بگه ک بگه در باز شد ک دید نیست
ات : هه را ؟ لعنتتتتت
هه رااااااا
و هه را اونجا نبود و ات آب دهنش رو قورت داد و وارد در شد
و آروم قدم برمیداشت و تغریبا داشت سکته قلبی و مغزی رو با هم میزد که یهو همجا تاریک شد و ات دیگه چیزی ندید
ات : ک کسی هست ؟
که صدای قدم های کسی رو شنید و انگار چیزی بالای سرش ترکید همه ی چراغ ها روشن شد ک یهو تو ی اتاق مجلل بود و. گلبرگ های رز از بالای سرش میریخت و حسابی تو شک بود و دستاش رو روی دهنش گرفت که دست های از پشت کمرش رو گرفت که ات برگشت و با تهیونگ که صد برابر از قبل جذاب تر به نظر میرسید رو دید
و کلی آدم دروشون جمع شده بود و همگی دست میزدن که هه را و جیمین و جانگ کوک و سوجین ( همون منشی ته ک الان دوست دختر کوکه) هم بینشون بود و همه با لبخند نگاهشون میکردن
ته یونگ : خب همگی میخوایم امروز ی چیزی رو از زبون ات من بشنویم
ات : از من ؟
تهیونگ: اره عزیزم تو
خب ات عزیزم حاضری تا آخر عمرمون من رو توی راه زندگی همراهی کنی و کنارم باشی ؟
ات گیج بود و الان برای اولین بار داشت ازش در خواست ازدواج میشد اونم از کسی که عاشقانه دوسش داشت
ات : حا حاضرم
که تهیونگ لبخندی زد و انگشتر الماس رو از داخل کتش بیرون آورد و جلوی ات زانو زد و دست ات رو گرفت بوسید و بعد انگشتر رو داخل دست ات کرد
و بلند شد و بوسه ی آرومی رو ی لب های ات زد پیشونیش رو به پیشونی ات چسبوند
و آروم داخل گوش ات زمزمه کرد
ته یونگ : دیدی آخر مال من شدی
فقط من !
ات هم همون قدر آروم ک تهیونگ بشنوه گفت : فقط تو
و مراسم به خوبی گذرونده شد
( شاید بگید ک قبلاً ات انگشتر داشته ولی خب در پارت های قبل اگه یادتون باشه ات انگشتر رو گم کرد و تهیونگ هم گفت ک نیازی ب اون نیست و قراره یکی دیگه داشته باشه و اگه یادتون نمیاد پارت های قبل رو بخونید و بله بلاخره اون سورپرایز خون ب جیگر شده اتفاق افتاد 😐❤️)
بعد از مراسم جانگ کوک و جیمین و هه را و ات و ته کنار هم داخل ویلا نشسته بودن و بگو بخند میکردن ک ات گفت
وای خدا تو اون وضعیت هه را. خودش هم ترسیده بود میگفت ( ادای هه را رو دراورد ) ات گریه نکن ارایشت خراب میشه
ک همگی با هم خندیدن
هه را : بله بخندید دیگه تموم استرس اون مهمونی برای منه بدبخت بود
حالا من دعا دعا میکردم ک تو اون لباسی ک خریدیم رو بپوشی
تهیونگ :......
شرط پارت بعد
۱۴۱تا لایک و کامنت بدون تکرار
هم این پارت و هم پارت ۴۷باید شرط ها برسه
۶۵.۰k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.