پارت ۲
آیالر خواهرم بود که هفت سالش بود..دیوونه وار دوسش داشتم..با این فکر از جام بلند شدم و برای خرید یه
عروسک خوشگل،خونه رو به مقصد پاساژ مورد عالقم ترک کردم
از ماشین پیاده شدم و سریع وارد پاساژ شدم..دومین مغازه سمت راست،جایی بود که همیشه برای خرید عروسک
میومدم و صاحبش هم که یه دختر لوند بود فکر می کرد کشته مردشم و به بهونه ی خرید عروسک میرم که
ببینمش..البته اینا رو از علی دوستم که مغازه ی جفتی مانتو فروشی داشت فهمیدم..
-سالم
نمیدونم این اسم منو از کجا فهمید..دختره ی کنهسالم آقا آرتین حالتون خوبه؟
-آره خوبم..
یه قری به کله ی بی مصرفش داد و گفت:
-شما برو کنار..خودم انتخاب می کنمچه نوع عروسکی میخوای؟
سرخ شد و از جلوم رفت کنار..بعد از کلی دید زدن یه خرس پشمالوی ناز که قدش تا سر شونم بود انتخاب کردم و
بعد از حساب کردن اومدم بیرون
پوفی کشیدم و به سمت مغازه ی کادویی رفتم توی راه هم هر کی رو میدیدم سالم میکردم..همه رو میشناختم..بابام
توی این پاساژ دو تا مغازه داشت و همه ی مغازه دارای اینجا رفیقام محسوب میشدن
-سالم میالد خوبی داداش؟
-سالم آرتین چه عجب اینوری اومدی..
-بابا من که همش اینجام..راستش یه جعبه میخوام برای این عروسکه..
بعدم به عروسک توی دستم اشاره کردم..خندید و گفت:
-آره..چه کنیم دیگه..ماییم و این یه خواهر کوچولوبرای آیالر خریدی؟
خالصه بزرگترین جعبه کادوی اونجا رو خریدم و البته به زور عروسکو توش جا دادم..بعدش هم سر راه یه دسته گل
خوشگل نرگس برای مامان الهامم که میدونستم عاشق نرگسه خریدم و دوتا شکالت تخته ای برای آیالر..دوتاشون
رو خیلی دوست داشتم..بابا رو هم همینطور..اما این چند وقته حسابی گیر داده بود بهم..منم بی اعصاب.. کیه؟
-منم کوچولو
جیغ زد و درو باز کرد..من موندم این دختر به این ریزه میزه ای چطور درو باز می کنه)البته هر بار که میرم داخل
سریع صندلیشو میکشه توی هال که فکر کنم خودش درو باز کرده و قدش به آیفون میرسه(
دوید جلوم و با دیدن جعبه ی توی دستم خودشو انداخت بغلم..کادوهارو گذاشتم زمین و بغلش کردم..
-داداشی چی برام خریدی؟
بلندش کردم و گفتم:
رفتم دسته گل مامانو دادم و بوسیدمش..دوست نداشتم ازم ناراحت باشهصبر کن..
بعدش آیالرو نشوندم روی پام و شکالت هارو بهش دادم..اون که با دیدن جعبه هوش از سرش پریده بود سریع
رفت سمتش..خندیدم و منم پشت سرش راه افتادم..وقتی جعبه رو باز کرد جیغی کشید و اومد بوسیدم و بعدش
عروسک خوشگل،خونه رو به مقصد پاساژ مورد عالقم ترک کردم
از ماشین پیاده شدم و سریع وارد پاساژ شدم..دومین مغازه سمت راست،جایی بود که همیشه برای خرید عروسک
میومدم و صاحبش هم که یه دختر لوند بود فکر می کرد کشته مردشم و به بهونه ی خرید عروسک میرم که
ببینمش..البته اینا رو از علی دوستم که مغازه ی جفتی مانتو فروشی داشت فهمیدم..
-سالم
نمیدونم این اسم منو از کجا فهمید..دختره ی کنهسالم آقا آرتین حالتون خوبه؟
-آره خوبم..
یه قری به کله ی بی مصرفش داد و گفت:
-شما برو کنار..خودم انتخاب می کنمچه نوع عروسکی میخوای؟
سرخ شد و از جلوم رفت کنار..بعد از کلی دید زدن یه خرس پشمالوی ناز که قدش تا سر شونم بود انتخاب کردم و
بعد از حساب کردن اومدم بیرون
پوفی کشیدم و به سمت مغازه ی کادویی رفتم توی راه هم هر کی رو میدیدم سالم میکردم..همه رو میشناختم..بابام
توی این پاساژ دو تا مغازه داشت و همه ی مغازه دارای اینجا رفیقام محسوب میشدن
-سالم میالد خوبی داداش؟
-سالم آرتین چه عجب اینوری اومدی..
-بابا من که همش اینجام..راستش یه جعبه میخوام برای این عروسکه..
بعدم به عروسک توی دستم اشاره کردم..خندید و گفت:
-آره..چه کنیم دیگه..ماییم و این یه خواهر کوچولوبرای آیالر خریدی؟
خالصه بزرگترین جعبه کادوی اونجا رو خریدم و البته به زور عروسکو توش جا دادم..بعدش هم سر راه یه دسته گل
خوشگل نرگس برای مامان الهامم که میدونستم عاشق نرگسه خریدم و دوتا شکالت تخته ای برای آیالر..دوتاشون
رو خیلی دوست داشتم..بابا رو هم همینطور..اما این چند وقته حسابی گیر داده بود بهم..منم بی اعصاب.. کیه؟
-منم کوچولو
جیغ زد و درو باز کرد..من موندم این دختر به این ریزه میزه ای چطور درو باز می کنه)البته هر بار که میرم داخل
سریع صندلیشو میکشه توی هال که فکر کنم خودش درو باز کرده و قدش به آیفون میرسه(
دوید جلوم و با دیدن جعبه ی توی دستم خودشو انداخت بغلم..کادوهارو گذاشتم زمین و بغلش کردم..
-داداشی چی برام خریدی؟
بلندش کردم و گفتم:
رفتم دسته گل مامانو دادم و بوسیدمش..دوست نداشتم ازم ناراحت باشهصبر کن..
بعدش آیالرو نشوندم روی پام و شکالت هارو بهش دادم..اون که با دیدن جعبه هوش از سرش پریده بود سریع
رفت سمتش..خندیدم و منم پشت سرش راه افتادم..وقتی جعبه رو باز کرد جیغی کشید و اومد بوسیدم و بعدش
۶۵۳
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.