پارت ۴۷
پارت ۴۷
واقعا ترسیده بودم ولی نه نباید خودمو ضعیف نشون میدادم باید انتقام بگیرم به هر روشی که شده هر کشت و کشتاری که بشه رو انجام میدم دیگه خیلی فاصله گرفتم پس وایسادم و نفسی کشیدم و بعد گوشیم رو برداشتم و به شخص مورد نظرم زنگ زدم اون کسی نبود جز "اریک"
!الو؟
~بههههه مثل اینکه بالاخره یکی تصمیم گرفته به رئیس زنگ بزنه
!ببخشید سرم شلوغ
~چه کاری؟ نامجون دوباره کار ریخته رو سرت؟
!نه بابا نامجون کره ست من اینجا دنبال برادرشم
~وااات نامجون چرا باید بیاد اینجا؟پس سنگا چی؟
!یه دختر سنگ دومم پیدا کرد و الان با نامجون اومدن کره فک کنم واسه سنگ دوم اومده اونجا
دستم رو به پیشونیم کبوندم این پسر واقعاً آدم احمقی بود درسته توی لو دادن خیلی از جاهایی که نامجون قرار بود بهش حمله کنه بهم خوب میگفت ولی بازم احمقه
~احمق فرستادتت دنبال نخود سیاه
! چی؟ نه
~ اره مگه بهت نگفتم چند سال پیش سنگ دوم به دست یه مافیا تو لس آنجلس خریده شده؟
! آره ولی .......لعنتی
~ الان فهمیدی؟ از همون اول سنگ دستش بود اومده اینجا دنبال برادرش به احتمال زیاد تو هم بیا اینجا خیلی کار داریم
!نمیگفتیم واسه انتقام و دیدن یه نفر میام
~خوبه نرو خونه اول بیا خونه درختی
!باز چیکار کردی؟
بعد این حرف جکسون پوزخندی زد و بدون جواب دادن به اریک تماس رو قطع کرد و گوشی رو خاموش کرد نباید میزاشت ردش رو بزنن
خونه*
فیلیکس بعد از اینکه پیام جدید رو دریافت کرد که جکسون از دست کوک فرار کرده شروع کرد با لپ تاپش ور رفتن تا شاید پیداش کنه لیسام از اتاق فیلیکس بیرون نیومده بود فیلیکس میدونست که لیسا باهاش قهر کرده ولی فیلیکس مجبور بود بیارتش درسته الان تو اتاقه ولی نمیتونست بی توجه باشه پس لپ تاپ رو بست و با برداشتم غذای لیسا در اتاق خودش رو زد
◇گشنم نیست
#مطمعنی؟ ناهار و شام نخوردی هااا
◇نمیخوام فقط بزار برم اتاق خودم
#نمیشه لیسا از پنجره فرار میکنی فقط اتاق من پنجره نداره
◇این عادلانه نیستتتتتت
#لیسا متوجه میشی اگه توی بیمارستان یکی میفهمید کی هستی الان زندان بودی میتونی بفهمی؟
◇برام مهم نبود حداقل میزاشتی جنی رو بیاریم
#کامان نمیتونستم بعدا برات یه جا رزرو میکنم بری ببینیش بیا یه چیزی بخور
بعد این حرف فیلیپس جوابی از لیسا نگرفت اما .....
واقعا ترسیده بودم ولی نه نباید خودمو ضعیف نشون میدادم باید انتقام بگیرم به هر روشی که شده هر کشت و کشتاری که بشه رو انجام میدم دیگه خیلی فاصله گرفتم پس وایسادم و نفسی کشیدم و بعد گوشیم رو برداشتم و به شخص مورد نظرم زنگ زدم اون کسی نبود جز "اریک"
!الو؟
~بههههه مثل اینکه بالاخره یکی تصمیم گرفته به رئیس زنگ بزنه
!ببخشید سرم شلوغ
~چه کاری؟ نامجون دوباره کار ریخته رو سرت؟
!نه بابا نامجون کره ست من اینجا دنبال برادرشم
~وااات نامجون چرا باید بیاد اینجا؟پس سنگا چی؟
!یه دختر سنگ دومم پیدا کرد و الان با نامجون اومدن کره فک کنم واسه سنگ دوم اومده اونجا
دستم رو به پیشونیم کبوندم این پسر واقعاً آدم احمقی بود درسته توی لو دادن خیلی از جاهایی که نامجون قرار بود بهش حمله کنه بهم خوب میگفت ولی بازم احمقه
~احمق فرستادتت دنبال نخود سیاه
! چی؟ نه
~ اره مگه بهت نگفتم چند سال پیش سنگ دوم به دست یه مافیا تو لس آنجلس خریده شده؟
! آره ولی .......لعنتی
~ الان فهمیدی؟ از همون اول سنگ دستش بود اومده اینجا دنبال برادرش به احتمال زیاد تو هم بیا اینجا خیلی کار داریم
!نمیگفتیم واسه انتقام و دیدن یه نفر میام
~خوبه نرو خونه اول بیا خونه درختی
!باز چیکار کردی؟
بعد این حرف جکسون پوزخندی زد و بدون جواب دادن به اریک تماس رو قطع کرد و گوشی رو خاموش کرد نباید میزاشت ردش رو بزنن
خونه*
فیلیکس بعد از اینکه پیام جدید رو دریافت کرد که جکسون از دست کوک فرار کرده شروع کرد با لپ تاپش ور رفتن تا شاید پیداش کنه لیسام از اتاق فیلیکس بیرون نیومده بود فیلیکس میدونست که لیسا باهاش قهر کرده ولی فیلیکس مجبور بود بیارتش درسته الان تو اتاقه ولی نمیتونست بی توجه باشه پس لپ تاپ رو بست و با برداشتم غذای لیسا در اتاق خودش رو زد
◇گشنم نیست
#مطمعنی؟ ناهار و شام نخوردی هااا
◇نمیخوام فقط بزار برم اتاق خودم
#نمیشه لیسا از پنجره فرار میکنی فقط اتاق من پنجره نداره
◇این عادلانه نیستتتتتت
#لیسا متوجه میشی اگه توی بیمارستان یکی میفهمید کی هستی الان زندان بودی میتونی بفهمی؟
◇برام مهم نبود حداقل میزاشتی جنی رو بیاریم
#کامان نمیتونستم بعدا برات یه جا رزرو میکنم بری ببینیش بیا یه چیزی بخور
بعد این حرف فیلیپس جوابی از لیسا نگرفت اما .....
۶.۷k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.