یون اگه همین الان پا نشین حذف میشید خودتون میدونید که شوخی ندارم باهاتون
꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂
𝙥𝙖𝙧𝙩²¹
یون: اگه همین الان پا نشین حذف میشید خودتون میدونید که شوخی ندارم باهاتون...
اونام با حال زار پاشدن و شروع کردن به شنا زدن که یون گفت:
شماها دوباره از اول شروع میکنید.
صدای اعتراضشون خواست بلند شه که...
یون: اعتراضی نشنوم.
اونام دهنشون و بستن....
اخیشششش خفه شدن شدن دیگه داشتم سر درد میگرفتم از بس غر زدن
یون هم با نیشخند داشت زیر چشمی نگاه میکرد. ـ
من حس میکنم یا این داشت منو نگاه میکرد...
اصن مهم نیس انقد زیر چشی نگاه کن تا چشات چپ شه..
یعنی من امروز این مردکه فلک زده(منظورش یونه) رو به فحش و نفرین گرفتم فقط.....
بیخیال یون شدم و شروع کردم شمردن شنا هایی که میزدم.....
اخیشششششش تموم شد همینجوری ولو شدم رو زمین بارونم داشت میبارید اصن عالی بهتر ازاین نمیشه
سوهیون: دختر دیونه ای چرا رو زمین دراز کشیدی داره بارون میاد الان سرما میخوری
ا/ت: عایییی ولم کن خستم.
سوهیون: پاشو میگم بت؟
آیییییی خدا دو دقیقه ولمون نمیکنن...
سوهیون: مربی گف برین بالا لباساتون و عوض کنید بعد بیاین برا تمرین...
بلند شدم و داشتم میرفتم داخل که با صدای بلند گفتم: اصننن بهتر از این نمیشه.
و بلع میدونید چی شد نه نمیدونید چی شد
رعد و برق شدیدی زد و یهو همه جا خاموش شد
درست فهمیدین برق قطع شد
یعنی روزی هزار بار به خودم میگم این جمله نحسو نگو باز میگمممم
بهو سوهیون زد زیر خنده از این هماهنگی بین من و خدا
منم بلند داد زدم: نه انگار بهتر از این میشه.
و با حال زار رفتم وایسا ببینم حالا که برق نیست اسانسور کار نمیکنه آیییییی.......
اسانسورو بیخیال دره اتاقا هم باز نمیشه....
واییییی دو بار بدبخت شدم....
نگاهی به سوهیون انداختم که از خنده پخش زمین شده بود سری به عنوان تاسف تکون دادم و گفتم: بخند بخند حالا که نمیتونیم بریم تو اتاقا بهتر بیشتر از این بخندی....
𝙥𝙖𝙧𝙩²¹
یون: اگه همین الان پا نشین حذف میشید خودتون میدونید که شوخی ندارم باهاتون...
اونام با حال زار پاشدن و شروع کردن به شنا زدن که یون گفت:
شماها دوباره از اول شروع میکنید.
صدای اعتراضشون خواست بلند شه که...
یون: اعتراضی نشنوم.
اونام دهنشون و بستن....
اخیشششش خفه شدن شدن دیگه داشتم سر درد میگرفتم از بس غر زدن
یون هم با نیشخند داشت زیر چشمی نگاه میکرد. ـ
من حس میکنم یا این داشت منو نگاه میکرد...
اصن مهم نیس انقد زیر چشی نگاه کن تا چشات چپ شه..
یعنی من امروز این مردکه فلک زده(منظورش یونه) رو به فحش و نفرین گرفتم فقط.....
بیخیال یون شدم و شروع کردم شمردن شنا هایی که میزدم.....
اخیشششششش تموم شد همینجوری ولو شدم رو زمین بارونم داشت میبارید اصن عالی بهتر ازاین نمیشه
سوهیون: دختر دیونه ای چرا رو زمین دراز کشیدی داره بارون میاد الان سرما میخوری
ا/ت: عایییی ولم کن خستم.
سوهیون: پاشو میگم بت؟
آیییییی خدا دو دقیقه ولمون نمیکنن...
سوهیون: مربی گف برین بالا لباساتون و عوض کنید بعد بیاین برا تمرین...
بلند شدم و داشتم میرفتم داخل که با صدای بلند گفتم: اصننن بهتر از این نمیشه.
و بلع میدونید چی شد نه نمیدونید چی شد
رعد و برق شدیدی زد و یهو همه جا خاموش شد
درست فهمیدین برق قطع شد
یعنی روزی هزار بار به خودم میگم این جمله نحسو نگو باز میگمممم
بهو سوهیون زد زیر خنده از این هماهنگی بین من و خدا
منم بلند داد زدم: نه انگار بهتر از این میشه.
و با حال زار رفتم وایسا ببینم حالا که برق نیست اسانسور کار نمیکنه آیییییی.......
اسانسورو بیخیال دره اتاقا هم باز نمیشه....
واییییی دو بار بدبخت شدم....
نگاهی به سوهیون انداختم که از خنده پخش زمین شده بود سری به عنوان تاسف تکون دادم و گفتم: بخند بخند حالا که نمیتونیم بریم تو اتاقا بهتر بیشتر از این بخندی....
- ۳.۱k
- ۳۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط