قلبمغرور

#قلب_مغرور_۱۱

از ماشین پیاده شد رفت خیلی استرس داشتم که نکنه بگه نه من بدون اون نمیتونم
دیانا=رفتم خونه تعجب زده بودم از حرفی که ارسلان زد
اصلا یادم رفته بود که مهمون داریم رفتم داخل خونه سلام به مهمون ها دادم و رفتم تو اتاق
داشتم دیوونه میشدم که چی بهش بگم
تازه خوابم برده بود که گوشیم زنگ خورد
نیکا بود
#مکالمه
نیکا. الو دیانا
دیا. الو سلام(خوابالود)
نیکا. خـــواب بودی
دیا. نه پس
نیکا. دختر ساعت ۱۰:٠٠
دیا. از حرفی که ارسلان زد بهم تعجب زده شدم
نیکا. چه حرفی
دیا. ازم درخواست رل زدن کرد
نیکا. چی میخـای بگی
دیا. دارم دیوونه میشم نمیدونم چی بگم
نیکا. وایسا من میام پیشت الان با هم حرف بزنیم
دیدگاه ها (۰)

اینستام بالا نمیاد دلم میخواد ب م بمیرم😭😭😭

۲۰۰تایی شدنت مبارک جیگر آجیhttps://wisgoon.com/pinky.ardiya....

#قلب_مغرور_۱٠دیا. باش بیا بریم نشستیم تو ماشین خواستم بهش بگ...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

رمان بغلی من پارت ۴۸یاشار: کت شلوار خوشگلمو( عکسشو میزارم)...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط