• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part140
#leoreza
لب تاپ رو بستم و نگاهش کردم
_چته باز چیشده
نفسی گرفت و بلند شد و دور اتاق کار قدم زدن
پانیذ: کار کی میتونه باشه
پام رو هم انداختم
_پس هنوز تو فکری اونی ، جونم برات بگم زنگ زدم آموزشگاه کل دوربین های تا ۳ تا کوچه اونور تر چک کنن...کارش طول میکشه دو روزی اینا ولی دارن سعی شون رو میکنن مطمئن باشم فقط مقصره رو پیدا کنم سر به نیستش میکنم
خیره به میز شدم که خنده ای کرد
پانیذ: تو میخوای سر به نیست اش کنی
اخمی کردم
_مگه چمه بابام یکی از جواهرساز های جهانِ انتظار کمی نیست همه میشناسن
پانیذ: باشی چه فرقی میکنه، حتی اگه پولدار ترین فرد رو کره باشی صدرصد یه نقص و کمبودی خواهی داشت
ابرویی بالا انداختم
_فعلا که اینجوری نیست پس بیا یر موضوع خودمون امشب یه مهمونی مهمی هست
رو میز کار نشست
پانیذ: دقیقا چه مهمونی ؟
_امیر این مهمونی رو ترتیب داده و قرار بریم
پانیذ: من که میدونم این مهمونی سرگرمی چرا منو می پیچونی
_نپیچوندم فقط نگفتم
پانید: به هر حال نگفتی قرار چیکار کنین
امیر با اینکه تاکید کرد به کسی نگم ولی به پانیذ میگفتم چون پانیذ هر کسی نبود
چشمکی زدم و گفتم
_قرار چند نفری به خونه ی شهرام برن تا سرگوشی به آب بدن ببین چیزی به دردمون میخوره یا نه
پانیذ: این امیر شما عجب ادمیه این همه وقت کجا بود...
با تشره ی من حرفی نزد
پانیذ: باشه دیگه حرفی نمیزنم که به مزاج شما بد بیار حالا اگه میشه برم اتاق
سری تکون دادم که رفت
لب تاپ رو باز کردم تا دوربین های اون لحظه رو دوباره چک اگه میگفتم دستمه از کنجکاویش نمیذاشت کاری کنم...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part140
#leoreza
لب تاپ رو بستم و نگاهش کردم
_چته باز چیشده
نفسی گرفت و بلند شد و دور اتاق کار قدم زدن
پانیذ: کار کی میتونه باشه
پام رو هم انداختم
_پس هنوز تو فکری اونی ، جونم برات بگم زنگ زدم آموزشگاه کل دوربین های تا ۳ تا کوچه اونور تر چک کنن...کارش طول میکشه دو روزی اینا ولی دارن سعی شون رو میکنن مطمئن باشم فقط مقصره رو پیدا کنم سر به نیستش میکنم
خیره به میز شدم که خنده ای کرد
پانیذ: تو میخوای سر به نیست اش کنی
اخمی کردم
_مگه چمه بابام یکی از جواهرساز های جهانِ انتظار کمی نیست همه میشناسن
پانیذ: باشی چه فرقی میکنه، حتی اگه پولدار ترین فرد رو کره باشی صدرصد یه نقص و کمبودی خواهی داشت
ابرویی بالا انداختم
_فعلا که اینجوری نیست پس بیا یر موضوع خودمون امشب یه مهمونی مهمی هست
رو میز کار نشست
پانیذ: دقیقا چه مهمونی ؟
_امیر این مهمونی رو ترتیب داده و قرار بریم
پانیذ: من که میدونم این مهمونی سرگرمی چرا منو می پیچونی
_نپیچوندم فقط نگفتم
پانید: به هر حال نگفتی قرار چیکار کنین
امیر با اینکه تاکید کرد به کسی نگم ولی به پانیذ میگفتم چون پانیذ هر کسی نبود
چشمکی زدم و گفتم
_قرار چند نفری به خونه ی شهرام برن تا سرگوشی به آب بدن ببین چیزی به دردمون میخوره یا نه
پانیذ: این امیر شما عجب ادمیه این همه وقت کجا بود...
با تشره ی من حرفی نزد
پانیذ: باشه دیگه حرفی نمیزنم که به مزاج شما بد بیار حالا اگه میشه برم اتاق
سری تکون دادم که رفت
لب تاپ رو باز کردم تا دوربین های اون لحظه رو دوباره چک اگه میگفتم دستمه از کنجکاویش نمیذاشت کاری کنم...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۵.۴k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.