• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part138
#leoreza
پانیذ: من به اون دختر عملی حسودی کنم عمرااا
_تو از کجا فهمیدی عملیه تو که ندیدیش
پانیذ: الان داری اونو پسند میکنی خب از اون اول اونو میگرفتی دیگه..تو که گردنت بگیره اونو میگرفتی
_میدونی چرا اونو نگرفتم
اینه خنگا گفت
پانیذ: چراا
_چون تو خنگ تر از اونی تازه وحشی هم هستی
پانیذ: خیلی گاوییی رضاا...
از پشت گوشی جیغی کشید و تلفن قطع شد
مات شده به صفحه گوشی نگاه کردم چیشد که جیغ کشید
با ترس از اتاق زدم بیرون
سریع شماره عسل گرفتم که به اول جواب داد
عسل: جانم
با عجله وارد آسانسور شدم
_عسل آخرین بار پانیذ کی بهت زنگ زد
عسل: یه ربع پیش داشت از آموزشگاه میومد بیرون چیشده اتفاقی افتاده
_نه مرسی خدافظ
مهلت ندادم و قطع کردم صدرصد طرفای آموزشگاه بود وارد پارکینگ شدم
سوار ماشین شدم
گازش رو گرفتم سمت آموزشگاه
چند باری بهش زنگ زدم ولی جواب نداد
لعنتی زیر لب گفتم
۱۰ دقیقه ای رسیدم ولی نبود
شمارش رو گرفتم چند باری بوق خورد و جواب داد
_کجایی پانیذ ...کجایی
با بیحالی لب زد
پانیذ: پارکِ نزدیک آموزشگاه
قطع کردم
نزدیک بود پارک کردم و پیاده شدم خیابان رو رد شدم وارد پارک شدم کناره بودن
چند نفری کنارش بودن پسشون زدم
که رفتن
صورتش رو قاب دستام کردم که با چشای اشکی نگام کرد
_چیشده بگو ببینم چرا چیغ کشیدی هوم بگو دیگه
دستام پس زد و دستی به صورتش کشید
_بریم تو ماشین حرف میزنیم
سری تکون داد سوار ماشین شدیم آبی که تو داشبورد برداشتم و بهش دادم
_خب چیشد
زبونی بر لب کشید
که ناخودآگاه کنترلم از دست رفت
_دِ لامصب بگو دیگه
با صدای گرفته گفت
پانیذ : داشتیم حرف میزدیم همه چی خوب بود تا اینکه...
نگاه کردم بهش
_پانیذ حرف میزنی یا نه
پانیذ: یه موتوری آب پاچید تو صورتم بقیه فکر کردن اسیده ولی خب نبود
اخمی کردم کی همچین غلطی میتونست کنه
به گوشیم پیام اومد سریع بازش کردم
* از دفعه بعد آب نمیپاچم خوده اسیده رو می ریزم تهدید نمیکنم هشدار بهت میدم جون زنت در امان باشه *
کی میتونست با پرویی همچین کاری کنه به چه جراتی، پیداش کنم با دستای خودم میکشمش
گوشی رو پرت کردم تو داشبورد با داد گفتم
_صد دفعه بهت نگفتم از ماشین استفاده بکن نگفتن کاری داشتی به من زنگ بزنن.....مگه نگفتم مشکلی پیش اومد له من خبر بده این شد دومیش پانیذ؛ سومی نباید در کار باشه
چشم فشرد و قطره اشکی رو گونش چکید و با بغض لب زد
پانیذ: من چمیدونستم همچین اتفاقی میوفته ، من از کجا میدونم با چه آدمای سر و کله میزنی
با دو انگشت چشمام رو فشار دادم تاکید وار لب زدم
_از این به بعد هر کجا خواستی با من میری پانیذ ....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part138
#leoreza
پانیذ: من به اون دختر عملی حسودی کنم عمرااا
_تو از کجا فهمیدی عملیه تو که ندیدیش
پانیذ: الان داری اونو پسند میکنی خب از اون اول اونو میگرفتی دیگه..تو که گردنت بگیره اونو میگرفتی
_میدونی چرا اونو نگرفتم
اینه خنگا گفت
پانیذ: چراا
_چون تو خنگ تر از اونی تازه وحشی هم هستی
پانیذ: خیلی گاوییی رضاا...
از پشت گوشی جیغی کشید و تلفن قطع شد
مات شده به صفحه گوشی نگاه کردم چیشد که جیغ کشید
با ترس از اتاق زدم بیرون
سریع شماره عسل گرفتم که به اول جواب داد
عسل: جانم
با عجله وارد آسانسور شدم
_عسل آخرین بار پانیذ کی بهت زنگ زد
عسل: یه ربع پیش داشت از آموزشگاه میومد بیرون چیشده اتفاقی افتاده
_نه مرسی خدافظ
مهلت ندادم و قطع کردم صدرصد طرفای آموزشگاه بود وارد پارکینگ شدم
سوار ماشین شدم
گازش رو گرفتم سمت آموزشگاه
چند باری بهش زنگ زدم ولی جواب نداد
لعنتی زیر لب گفتم
۱۰ دقیقه ای رسیدم ولی نبود
شمارش رو گرفتم چند باری بوق خورد و جواب داد
_کجایی پانیذ ...کجایی
با بیحالی لب زد
پانیذ: پارکِ نزدیک آموزشگاه
قطع کردم
نزدیک بود پارک کردم و پیاده شدم خیابان رو رد شدم وارد پارک شدم کناره بودن
چند نفری کنارش بودن پسشون زدم
که رفتن
صورتش رو قاب دستام کردم که با چشای اشکی نگام کرد
_چیشده بگو ببینم چرا چیغ کشیدی هوم بگو دیگه
دستام پس زد و دستی به صورتش کشید
_بریم تو ماشین حرف میزنیم
سری تکون داد سوار ماشین شدیم آبی که تو داشبورد برداشتم و بهش دادم
_خب چیشد
زبونی بر لب کشید
که ناخودآگاه کنترلم از دست رفت
_دِ لامصب بگو دیگه
با صدای گرفته گفت
پانیذ : داشتیم حرف میزدیم همه چی خوب بود تا اینکه...
نگاه کردم بهش
_پانیذ حرف میزنی یا نه
پانیذ: یه موتوری آب پاچید تو صورتم بقیه فکر کردن اسیده ولی خب نبود
اخمی کردم کی همچین غلطی میتونست کنه
به گوشیم پیام اومد سریع بازش کردم
* از دفعه بعد آب نمیپاچم خوده اسیده رو می ریزم تهدید نمیکنم هشدار بهت میدم جون زنت در امان باشه *
کی میتونست با پرویی همچین کاری کنه به چه جراتی، پیداش کنم با دستای خودم میکشمش
گوشی رو پرت کردم تو داشبورد با داد گفتم
_صد دفعه بهت نگفتم از ماشین استفاده بکن نگفتن کاری داشتی به من زنگ بزنن.....مگه نگفتم مشکلی پیش اومد له من خبر بده این شد دومیش پانیذ؛ سومی نباید در کار باشه
چشم فشرد و قطره اشکی رو گونش چکید و با بغض لب زد
پانیذ: من چمیدونستم همچین اتفاقی میوفته ، من از کجا میدونم با چه آدمای سر و کله میزنی
با دو انگشت چشمام رو فشار دادم تاکید وار لب زدم
_از این به بعد هر کجا خواستی با من میری پانیذ ....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۶.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.