امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
فصل 2 ) p⁸³
ساعت 19 ؛ 24 شب [ نیویورک ]
بخاطر خبری که در مورد پسر بهش رسیده بود با لیوان ویسکی اش رو به دیوار کوبيد که هر تیک اش به یک سمت پرت شد و با داد روبه دستیارش
که مرد مسنی بود گفت
دایون : چطوری پای اون دختر به زندگی پسرم باز شده مگه من بهت نگفتم هیچ کس و هیچ چیزی نباید از گذشتش رو ببینه..
دستیارش سری از روی تأسف تکون داد و روبه رئیس گفت
......قربان شما خودتون اون پسرو به پرورشگاه فرستادین
دایون نگاهش رو به منظره بیرون از پنجره که تمام نیویورک معلوم بود نگاه میکرد
انگار با یادآوری این موضوع موجی از غم روی دلش سنگینی کرد
دایون : وقتی همسرم سر زایمان اون پسر از دنیا رفت....و اونو مقصر مرگش میدونستم اما....بعد ها خیلی پشیمون شدم
و میخواست پسرم رو برگردوندم.......ولی خیلی دیر شده بود وقتی دوباره دیدمش که........یه پسر 15 سال مصمم و سخت گوش بود
که از خانواده که اونو ترک کرده....بودن به شدت منتفر بود بعد از اون من تمام سعی ام رو کردم که بهش کمک کنم و بدون اینکه متوجه بشه مراقب بودن....اما اون هیچ وقت منو به چشم پدرش ندید...
ولی الان اینطور نیست میتونیم از اون شروع کنیم به شرط اینکه حافظش برنگرده.....فهميدی
هر کاری از دستت برمیاد انجام بده و اون دختر ازش دور کن
........کاره سخته اونا دیگه ازدواج کردن
دایون : برام مهم نیست هرچه زود تر کارای اینجا رو تموم کن برمیگردیم کره
دستیارش تعظيم کوتاهی کرد و بعد از گفت چشم از اتاق خارج شد
دایون.......من تازه پسرمو پيدا کردم و اون عشق فرزندی که سالها آرزوش رو داشتم الان وقتی توی چشماش نگاه میکنم میبینم به هر قیمتی شده اجازه نمیدم حافظه برگرده
.....................
[ سئول کره جنوبی ]
گذر زمان توی موقعیت های بد برای آدم ها مثل سالهای بی پایان میگذره
ولی موقعیت های خوب مثل برق و باد میگذره
این برای همه یادآوری اینکه که هیچی پایدار نخواهد ماند و این برای همه یکسانه
درحال که از پله ها پایین میومد با صدای نسبتأ بلند گفت
ا،ت : خانم هان میشه به ته یانگ سر بزنی من توی آشپزخونه یکم کار دارم
خانم هان با عجله از آشپزخونه بیرون اومد
خ/هان : باشه دخترم ولی صبحانه آمادست میخواهی درست کنی
ا،ت لبخند نرمی زد
ا،ت : میخوام کيک توت فرنگی درست کنم میدونی که تهیونگ خیلی دوست داره
بعد از اینکه حرف به سمته آشپزخونه رفت
بعد از برداشتن مواد لازم برای درست کردن کيک دست هاش رو شست
و مشغول درست کردن کيک شد
فصل 2 ) p⁸³
ساعت 19 ؛ 24 شب [ نیویورک ]
بخاطر خبری که در مورد پسر بهش رسیده بود با لیوان ویسکی اش رو به دیوار کوبيد که هر تیک اش به یک سمت پرت شد و با داد روبه دستیارش
که مرد مسنی بود گفت
دایون : چطوری پای اون دختر به زندگی پسرم باز شده مگه من بهت نگفتم هیچ کس و هیچ چیزی نباید از گذشتش رو ببینه..
دستیارش سری از روی تأسف تکون داد و روبه رئیس گفت
......قربان شما خودتون اون پسرو به پرورشگاه فرستادین
دایون نگاهش رو به منظره بیرون از پنجره که تمام نیویورک معلوم بود نگاه میکرد
انگار با یادآوری این موضوع موجی از غم روی دلش سنگینی کرد
دایون : وقتی همسرم سر زایمان اون پسر از دنیا رفت....و اونو مقصر مرگش میدونستم اما....بعد ها خیلی پشیمون شدم
و میخواست پسرم رو برگردوندم.......ولی خیلی دیر شده بود وقتی دوباره دیدمش که........یه پسر 15 سال مصمم و سخت گوش بود
که از خانواده که اونو ترک کرده....بودن به شدت منتفر بود بعد از اون من تمام سعی ام رو کردم که بهش کمک کنم و بدون اینکه متوجه بشه مراقب بودن....اما اون هیچ وقت منو به چشم پدرش ندید...
ولی الان اینطور نیست میتونیم از اون شروع کنیم به شرط اینکه حافظش برنگرده.....فهميدی
هر کاری از دستت برمیاد انجام بده و اون دختر ازش دور کن
........کاره سخته اونا دیگه ازدواج کردن
دایون : برام مهم نیست هرچه زود تر کارای اینجا رو تموم کن برمیگردیم کره
دستیارش تعظيم کوتاهی کرد و بعد از گفت چشم از اتاق خارج شد
دایون.......من تازه پسرمو پيدا کردم و اون عشق فرزندی که سالها آرزوش رو داشتم الان وقتی توی چشماش نگاه میکنم میبینم به هر قیمتی شده اجازه نمیدم حافظه برگرده
.....................
[ سئول کره جنوبی ]
گذر زمان توی موقعیت های بد برای آدم ها مثل سالهای بی پایان میگذره
ولی موقعیت های خوب مثل برق و باد میگذره
این برای همه یادآوری اینکه که هیچی پایدار نخواهد ماند و این برای همه یکسانه
درحال که از پله ها پایین میومد با صدای نسبتأ بلند گفت
ا،ت : خانم هان میشه به ته یانگ سر بزنی من توی آشپزخونه یکم کار دارم
خانم هان با عجله از آشپزخونه بیرون اومد
خ/هان : باشه دخترم ولی صبحانه آمادست میخواهی درست کنی
ا،ت لبخند نرمی زد
ا،ت : میخوام کيک توت فرنگی درست کنم میدونی که تهیونگ خیلی دوست داره
بعد از اینکه حرف به سمته آشپزخونه رفت
بعد از برداشتن مواد لازم برای درست کردن کيک دست هاش رو شست
و مشغول درست کردن کيک شد
- ۱۱.۱k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط