《 امتحان زندگی 》
فصل 2 ) p⁸²
تهیونگ با تعجب نگاهش بین بچه رو پرستار چرخوند و با دست اشاره به خودش کرد
تهیونگ : م..من بگیریمش
...مگه پدرش نیستید نمیخواهید پسرتون رو بغل کنيد
تهیونگ بچه رو به آرومی از پرستار گرفت و با دیدن چشمای بسته و صورت معصوم اون بچه لبخند پر رنگی زد با گرفتن اون پسر بچه احساس نا آشنایی میکرد ولی خیلی براش قشنگ بود
نگاه کردن به صورت معصوم اون بچه بهش احساس شیرینی میداد
دست دیگرش رو بلند کرد و کمی ملافه روی صورت بچه رو کنار زد و با انگشت اشاره اش گونه نرمه پسر بچه رو نوازش کرد و با لبخند که روی لبش بود روبه ا،ت کرد
تهیونگ : خیلی نازه..
با احساس چیزی نرمی روی انگشتش نگاهش رو از ا،ت گرفت و به پسر بچه توی بغلش داد که دستای کوچیک و مشت شده اش رو بالا آورد بود
و به دست زد و تکون خورد تهیونگ که از به گریه اومدن بچه تعجب کرده
اون دختر که تمام مدت نزاره گر واکنش های تهیونگ بود لبخند روی لبش پر رنگ تر شد و روبه تهیونگ کرد
ا،ت : میشه منم بچه ام رو ببینم
تهیونگ : فکر کنم الانه که گریه کنه چیکار کنم
ا،ت : بدش به من
تهیونگ با احتیاط خم شد بچه رو توی بغل همسرش گذاشت و یک قدمی ازش فاصله گرفت و با لبخند نرمی که روی لبش بود به اونا نگاه میکرد
ا،ت به صورت بچه اش نگاه میکرد و بینی اش رو نزديک نوراد توی بغلش کرد و عطر تنش رو به ریه هاش فرستاد
با استشمام کردن عطر تن اون نوزاد انگار قشنگ ترین حس دنیا رو بهش داد لبخند روی لبش پر رنگ تر شد و گونه نوزاد رو نوازش میکرد
ا،ت : خیلی منتظرت این لحظه بودم همه چی به دیدن تو میارزید
ته یانگ
.
.
وارد عمارت شدن تهیونگ درحال که ته یانگ توی بغلش بود از پله ها بالا رفت ا،ت با کمک خانم هان پشت سر اونا به سمته طبقه بالا رفت
تهیونگ وارد یکی از اتاق های شد که برای ا،ت ناآشنا بود چون فکر میکردم قرار پسرش توی اتاق خودش باشه
پشت سرش تهیونگ وارد اتاق شد با دیدن اتاق زیبا با تم آبی با تعجب به تهیونگ نگاه میکرد تهیونگ با احتیاط ته یانگ روی گهواره اش گذاشت و به سمته ا،ت برگشت
ا،ت : تو کیه اینارو آماده کردی
تهیونگ جلوی ا،ت ایستاد و لبخند جذابی زد که برای ا،ت کاملا آشنا بود چون لبخندش کاملا شبیه عشقش بود که الان در کنارش نبود
تهیونگ نگاه کلی به اتاق انداخت
تهیونگ : انگار مین گی وراجی برای اولين بار کارشو درست انجام داده
ا،ت دستاش دوره گردن تهیونگ حلقه کرد و محکم بغلش کرد
ا،ت : خیلی خوشحالم که سر راهم قرار گرفتی و کنارمی
تهیونگ حلقه دستاش دوره کمرش تنگ تر گرفت و بینی اش رو به موهای همسرش نزديک کرد و نفس عميقي کشید
عطر تنش رو به ريه هاش فرستاد این بود براش خیلی آشنا بود و از هر عطری توی دنیا براش خوش بو تر بود
اسلاید۲ اتاق ته یانگ
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.