《 امتحان زندگی 》
فصل 2 ) p⁸⁴
بعد از درسته کردن کيک باقی وسایلی که دست پا گیر بودن رو همراه با غر زدن توی کابینت ها میزاشت که چرا شوهرش که چیدین بار برای بیدار کردن رفته هنوز بیدار نشده
ا،ت.....اگه دستم بهت برسه تهیونگ میدونم باهات چیکار کنم ده دفعه اومدم بیدارت کردم هنوز نیومدی پایین
چهارپایه کوچیکه رو برداشت و زیر پاش گذاشت تا قدش به کابینت های بالا برسه و کیسه آرد کوچیکی رو توی کابینت بزاره
روی چهارپای بلند شد و در کابینت رو باز کرد
تهیونگ : یه ساعت داری زیر لب غر میزنی
با صدای تهیونگ تعادل اش به هم خورد و نزدیک بود بیوفته که با احساس دستای تهیونگ روی پهلو هایش کیسه آرد که هنوز توی دستش بود باعث شد کج بشه و همه آرد های توی کیسه روی سر تهیونگ بریزه
ا،ت با شوک نگاهشرو بین کیسه توی دستش و تهیونگ چرخوند
تهیونگ : واییی ببین باهام چیکار کردی
ا،ت : آره میبینم ولی اول منو از اینجا بیار پایین
تهیونگ دستاش دوره پهلو های همسرش حلقه کرد
و اون دستاش روی شونه هاش گذاشته و از روی چهارپایه پایین اومد پاهاش روی زمین گذاشت و لحظه از این همه نزدیک به هم احساس عجیبی بهشون دست داد
این حس شاید برای یکی قشنگ بودن ولی برای اون یکی یادآوری عشقی که از دست داده
از اون فاصله نزدیک به صورت ها هم خیره بودن
هیچ کدوم هیچ حرکتی نمیکردن ضربان قلب هردو رو به خوبی شنیده میشد اون دختر به تک تک اجزای صورت همسرش نگاه میکرد
همون چشما،همون لبا،همون نگاه ولی بازم حقیقت زندگی مثل یک سیلی محکمی خورد توی صورتش اين فردی که الان توی ذهنش هست
نمیتونه اینی باشه که جلوی وایستاده
نگاه تهیونگ از روی چشماش پایین اومد و روی لباش قفل شد
ا،ت که تازه متوجه شرایط اش شده بود زود ازش فاصله گرفت نگاهی به سر وعض تهیونگ انداخت که کاملا آردی شده بود
و سعی میکرد خنده اش رو نگهداره تهیونگ با دستش آرد های روی چشماش پاک کرد
که با صدای خنده ا،ت نگاهش رو به اون داد و با لحن حرصی گفت
تهیونگ : دقیقه الان داری به چی میخندی
ا،ت همینجوری که خنده اش شدت گرفته بود گفت
ا،ت : وای..تهیونگ بايد خودتو توی آينه...ببینی نه یه چیزه کمه وایستا
از روی کیکی که درست کرده بود یک دونه توت فرنگی برداشت
و به سمته تهیونگ رفت و روی نکه پاهاش وایستاده و توت فرنگی رو روی سر تهیونگ گذاشت
و یک قدمی ازش فاصله گرفت و با دیدن وضعیتش دوباره شروع به خندیدن کرد
ا،ت : م..من میخواستم یه دونه کیک توت فرنگی درست کنم ولی الان شدن دوتا....
تهیونگ با حرص از میان دندوناش غرید
تهیونگ : یه کیک توت فرنگی نشون بدم وایستا......
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.