تاحالا شده بری جلوی آینه لبخند بزنی

تاحالا شده بری جلوی آینه لبخند بزنی؟
واسه من شده. اصلا نمی‌دونم چرا هروقت جلوی آینه می‌ایستم، فکر می‌کنم داری منو نگاه می‌کنی؟
برای اینکه مطمئن بشم حواست به منه، سرم رو کج می‌کنم، دماغم رو می‌چسبونم به شیشه، هاا می‌کنم، چشمام رو گرد می‌کنم.
می‌خندی نه!؟
همه فکر می‌کنن من دیوونه شدم و جلوی آینه با خودم حرف می‌زنم. نه! من دارم با تو حرف می‌زنم. تو که می‌دونی من دارم با تو حرف می‌زنم! آره؟
*
صبح که خودم رو توی آینه نگاه کردم، دیدم یه چین، به چروکای زیر چشمم اضافه شده.
نمی‌دونم از پیریه، یا از دوری. اما هرچی هست من دوسشون دارم. اینا، واقعی‌ترین چیزایی هستند که از تو برام مونده.
این چروکا، چروکای دوست داشتنه.
چروکای منتظر موندنه.
چروکای آب شدنه.
می‌دونی!
آدم، باید یه نفر رو داشته باشه که به پاش پیر شه.

#پویا_جمشیدی
#دلتنگی‌های_احمقانه
#خط‌نوشته‌ها
دیدگاه ها (۱)

موندن بهانه می‌خواد.وقتی توی دلگیرترین غروب هفته، چشمات رو م...

هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببردمی تواند خبر از مصر به کن...

مندوباره به دیوار رسیدم.. تا با بن‌بست‌های تا به تایی که عهد...

💔 بغض کرده بودم اما به روی خودم نمیاوردم! حدود پنج دقیقه بود...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

❌توجیه‌های کوچیک کوچیک واسه گناه کردن و قدم قدم اعتیاد به گن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط