سلام سلام شرمنده دیر شد
سلام سلام شرمنده دیر شد
امروز مدرسه داشتم و امتحان زیست نشد بزارم الان گذاشتم امیدوارم دوسش داشته باشین
ممنون که هستین
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
پارت شانزده ^.^&*.*
یک ماه بعد:(
*کوکی : الان دو ماه که تیهونگ من خوابیده و حتی یه لحظه هم بیدار نشده تا بازم بهم بگه دوسم داره انقدر که لبای بی جون و یخش رو بوس کردم خسته شدم.... مثل همیشه کنار تختش نشستم ....حتی جای زخماش به قیر از دستاش خوب شدن.... کی فکرش رو میکرد که دستای نرم و کشیده تیهونگ به این روز افتاده باشه اونم بخاطر من ......منی که حتی نمیدونستم چه خبره باهاش اینطوری کردم ...دیگه برام اشکی نمونده تا بتونم دباره گریه کنم .... من با تیهونگ چیکار کردم ......حالا میفهمم چه حسی داشت وقتی کنار تخت کیمجان بود ..... من اونجا هم شرایط رو بدتر میکردم براش ....اون حتی بخاطر من از گروه بیرون انداختنش....من براش همیشه به جای اینکه یه همراه خوب باشم ...اون رو بیشتر شکستم ........
نامجون : سلام کوکی دباره تو فکری ؟
کوکی : اوه سلام نامجون
نامجون : تیهونگ خیلی لاغر شده...اون خیلی دوست داره بخاطر تو .توی یه روز همچین بلایی سر خودش آورده
کوکی : اره.
نامجون : به مدی عامل دعوت نامه دادم اونم قبول کرد که بیاد .. میخوام درباره تیهونگ حرف بزنم ینی بزنیم باید راضیش کنیم ......
کوکی : من اینجا میمونم
نامجون : نه باید بیای شاید تو بتونی مدیر عامل رو راضی کنی اون از تو خیلی راضیه
کوکی : درست قبل از اینکه وسط تمرین هام ول کنم و برگردم کره ازم راضی بود
نامجون : به هر حال باید تو هم باشی
کوکی : باشه فقط کی پیش تیهونگ بمونه ؟
نامجون : یه پرستار میزاریم پیشش خیلی زود داریم بر می گردیم
کوکی : خیلی خب تو برو پرستار بگیر منم یکم دیگه میام
نامجون : باشه فقط عجله کن
*کوکی : تیهونگم مجبورم یکم تنهات بزارم (رو لب تیهونگ رو می بوسه ) شاید صدام رو بشنوی عاشقتم تیهونگ عاشقتم ^^ زود بر میگردم خدافس عمر من
~~~~~نیم ساعت بعد ~~~~
پرستار : اوه انگار داره بیدار میشه ...هوشیاریش بالا رفته ......آقای دکتر بیاید اینجا این بیمار داره بهوش میاد ...
چطور بود؟
امروز مدرسه داشتم و امتحان زیست نشد بزارم الان گذاشتم امیدوارم دوسش داشته باشین
ممنون که هستین
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
پارت شانزده ^.^&*.*
یک ماه بعد:(
*کوکی : الان دو ماه که تیهونگ من خوابیده و حتی یه لحظه هم بیدار نشده تا بازم بهم بگه دوسم داره انقدر که لبای بی جون و یخش رو بوس کردم خسته شدم.... مثل همیشه کنار تختش نشستم ....حتی جای زخماش به قیر از دستاش خوب شدن.... کی فکرش رو میکرد که دستای نرم و کشیده تیهونگ به این روز افتاده باشه اونم بخاطر من ......منی که حتی نمیدونستم چه خبره باهاش اینطوری کردم ...دیگه برام اشکی نمونده تا بتونم دباره گریه کنم .... من با تیهونگ چیکار کردم ......حالا میفهمم چه حسی داشت وقتی کنار تخت کیمجان بود ..... من اونجا هم شرایط رو بدتر میکردم براش ....اون حتی بخاطر من از گروه بیرون انداختنش....من براش همیشه به جای اینکه یه همراه خوب باشم ...اون رو بیشتر شکستم ........
نامجون : سلام کوکی دباره تو فکری ؟
کوکی : اوه سلام نامجون
نامجون : تیهونگ خیلی لاغر شده...اون خیلی دوست داره بخاطر تو .توی یه روز همچین بلایی سر خودش آورده
کوکی : اره.
نامجون : به مدی عامل دعوت نامه دادم اونم قبول کرد که بیاد .. میخوام درباره تیهونگ حرف بزنم ینی بزنیم باید راضیش کنیم ......
کوکی : من اینجا میمونم
نامجون : نه باید بیای شاید تو بتونی مدیر عامل رو راضی کنی اون از تو خیلی راضیه
کوکی : درست قبل از اینکه وسط تمرین هام ول کنم و برگردم کره ازم راضی بود
نامجون : به هر حال باید تو هم باشی
کوکی : باشه فقط کی پیش تیهونگ بمونه ؟
نامجون : یه پرستار میزاریم پیشش خیلی زود داریم بر می گردیم
کوکی : خیلی خب تو برو پرستار بگیر منم یکم دیگه میام
نامجون : باشه فقط عجله کن
*کوکی : تیهونگم مجبورم یکم تنهات بزارم (رو لب تیهونگ رو می بوسه ) شاید صدام رو بشنوی عاشقتم تیهونگ عاشقتم ^^ زود بر میگردم خدافس عمر من
~~~~~نیم ساعت بعد ~~~~
پرستار : اوه انگار داره بیدار میشه ...هوشیاریش بالا رفته ......آقای دکتر بیاید اینجا این بیمار داره بهوش میاد ...
چطور بود؟
۵۵.۲k
۲۷ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.