فنجان ها پر و خالی می شد، کافه ها پرو خالی می شدند، خیابا
فنجان ها پر و خالی میشد، کافه ها پرو خالی میشدند، خیابان پر و خالی میشد، آسمان پر و خالی میشد، اما قلب ها فقط خالی میشد، حرف ها پر و خالی میشد، انسان ها پر میشدند از کسی و خالی میشدند از همهکَس.
چیزی که واضح بود در انتها همه چیز خالی میشد، فنجان ها خالی میشد، کافه ها خالی، خیابان ها خالی، قلب ها خالی، انسان ها خالی .
تهی بودن همه چیز را میبلعید، تهی شده بود مانند خیابان آخر شب که سکوت را بغل کرده .
همانند آسمانی که پس از باریدن آرام گرفته، همانند انسانی که بعد از سازگاری خوابیده.
تهی شدن سرنوشت همه چیز بود.
سرنوشت ما.
محدثه
چیزی که واضح بود در انتها همه چیز خالی میشد، فنجان ها خالی میشد، کافه ها خالی، خیابان ها خالی، قلب ها خالی، انسان ها خالی .
تهی بودن همه چیز را میبلعید، تهی شده بود مانند خیابان آخر شب که سکوت را بغل کرده .
همانند آسمانی که پس از باریدن آرام گرفته، همانند انسانی که بعد از سازگاری خوابیده.
تهی شدن سرنوشت همه چیز بود.
سرنوشت ما.
محدثه
۲۸.۳k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲