نبض من
#نبضمن
#part8
×دستاتونو ازش بکشید(لحن آروم که این آرامش قبل طوفانه)
اون دو تا پشت سرشون برگشتن
....آه تو دیگه ....
یهو ته با مشت محکم کوبید تو دهن اون پسره و اون یکیم کتک زد چشمایع إما رو گرفت و اصلحش رو در آورد و سمتشون گرفت
اون دونفر با دیدن اصلحه فرار کردن ته اصلحشو قایم کرد و دستشو از رو چشش برداشت و إما رو از رو زمین بلند کرد لباسشو مرتب کرد و دو طرف بازوش رو گرفت
×حالت خوبه إما؟
إما سریع پرید تو بغل ته و محکم بغلش کرد ته همونطور خوشکش زده بود ضربان قلبش بالا رفته بود
+د دوباره داشت اتفاق میوفتاد دوباره داشتن ازیتم میکردن اگه تو نمیرسیدی من داغون تر میشدم
×هیشش تموم شد چیزی نیست
+میشه منو ببرید پیش خواهرم م میخوام برم خونه
×خیلع خب بیا بریم
ته إما رو برد
×آدرستو بهم میگی
إما آدرس رو داد و ته اونو رسوند دمه خونش
پیاده شد ته تا وقتی إما رفت مراقب بود که کسی جلو إما رو گرفت
....بلاخره پیدات کردم بیبی گرلم
+س س سوهو ای اینجا چیکار میکنی
.....آه نگو که منو فراموش کردی عشقم
+به من نگو عشقم حروم زاده(با جیغ بلند)
ته از ماشین پیاده شد إما محکم زد تو گوشه سوهو
+دست از سرم بردار(جیغ)
ته دویید سمت اون دوتا و اونم با مشت کوبید تو دهن سوهو طوری که چند متر اونور تر افتاد إما جلو دیوار نشست و پاهاشو بغل کرد و گریه میکرد و میلرزید که در خونه باز شد و جسی اومد بیرون
°إما عزیزم
+ا اونی
جسی إما رو بغل کرد و به دعوا روبه روش نگاه میکرد اون دکتر کیم بود که داشت اون پسر رو میزد ته یواشکی چاقو کوچیکشو از جیبش در آورد و گرفت زیر گلوش و با چشای قرمز به اون حروم زاده نگاه میکرد با چاقو رو چشم چپش خط انداخت که داد سوهو بالا رفت ولی ته دهنشو گرفت
×گوش کن آشغال بار دیگه پاتو تو این کوچه روبه رو این خونه بزاری دفع بعدی که بیای بجای چشمت سرت و گوش تا گوش میبرم فهمیدی(داد)
ته چاقو رو رون پای سوهو فرو کرد که دوباره دادش رفت هوا
×فهمیدی(عربدع)نشنیدم بگی چشم
سوهو:چشمممم(بلند)گ.ه خوردم آقا
سوهو از زیر دست ته فرار کرد
ته بلند شد چاقوشو تمیز کرد و اونو تو جیبش گذاشت
#ملکهخماری
لایک۱۷تا
#part8
×دستاتونو ازش بکشید(لحن آروم که این آرامش قبل طوفانه)
اون دو تا پشت سرشون برگشتن
....آه تو دیگه ....
یهو ته با مشت محکم کوبید تو دهن اون پسره و اون یکیم کتک زد چشمایع إما رو گرفت و اصلحش رو در آورد و سمتشون گرفت
اون دونفر با دیدن اصلحه فرار کردن ته اصلحشو قایم کرد و دستشو از رو چشش برداشت و إما رو از رو زمین بلند کرد لباسشو مرتب کرد و دو طرف بازوش رو گرفت
×حالت خوبه إما؟
إما سریع پرید تو بغل ته و محکم بغلش کرد ته همونطور خوشکش زده بود ضربان قلبش بالا رفته بود
+د دوباره داشت اتفاق میوفتاد دوباره داشتن ازیتم میکردن اگه تو نمیرسیدی من داغون تر میشدم
×هیشش تموم شد چیزی نیست
+میشه منو ببرید پیش خواهرم م میخوام برم خونه
×خیلع خب بیا بریم
ته إما رو برد
×آدرستو بهم میگی
إما آدرس رو داد و ته اونو رسوند دمه خونش
پیاده شد ته تا وقتی إما رفت مراقب بود که کسی جلو إما رو گرفت
....بلاخره پیدات کردم بیبی گرلم
+س س سوهو ای اینجا چیکار میکنی
.....آه نگو که منو فراموش کردی عشقم
+به من نگو عشقم حروم زاده(با جیغ بلند)
ته از ماشین پیاده شد إما محکم زد تو گوشه سوهو
+دست از سرم بردار(جیغ)
ته دویید سمت اون دوتا و اونم با مشت کوبید تو دهن سوهو طوری که چند متر اونور تر افتاد إما جلو دیوار نشست و پاهاشو بغل کرد و گریه میکرد و میلرزید که در خونه باز شد و جسی اومد بیرون
°إما عزیزم
+ا اونی
جسی إما رو بغل کرد و به دعوا روبه روش نگاه میکرد اون دکتر کیم بود که داشت اون پسر رو میزد ته یواشکی چاقو کوچیکشو از جیبش در آورد و گرفت زیر گلوش و با چشای قرمز به اون حروم زاده نگاه میکرد با چاقو رو چشم چپش خط انداخت که داد سوهو بالا رفت ولی ته دهنشو گرفت
×گوش کن آشغال بار دیگه پاتو تو این کوچه روبه رو این خونه بزاری دفع بعدی که بیای بجای چشمت سرت و گوش تا گوش میبرم فهمیدی(داد)
ته چاقو رو رون پای سوهو فرو کرد که دوباره دادش رفت هوا
×فهمیدی(عربدع)نشنیدم بگی چشم
سوهو:چشمممم(بلند)گ.ه خوردم آقا
سوهو از زیر دست ته فرار کرد
ته بلند شد چاقوشو تمیز کرد و اونو تو جیبش گذاشت
#ملکهخماری
لایک۱۷تا
۶.۵k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.