p8
*جیهوپ*
ات : نمیخوام بخوابم...هق..هق...ولم کنین
ات تیغ جراحی رو دستش گرف رفتم سمتش خواست منو بزنه رو شونم دستشو گرفتم
جیهوپ : ات این منم جیهوپ
ات : *نفس زدن*
جیهوپ : اروم باش
تیغ جراحی از دستش انداخت و گریش شدت گرف...بغلش کردم و سعی کردم ارومش کنم...
جیهوپ : من فدای اون اشکات برم...
ات : جیهوپ اوپا...نجاتم بده...هق..
جیهوپ : هوم؟
ات : من نمیخوام بمیرم...هق...نمیخوام شمارو بکشم
جیهوپ : ات چی میگی واسه چی
جیمین : ات میدونی ما همیشه کنارتیم و به حرفات گوش میدیم
تهیونگ : ولی اینکه اخم کنی و اشک بریزی حال ما هم خراب میشه
یونگی : میدونی ما به خانوادت قول دادیم مواظبت باشیم...از گفتن چیزی نترس...شاید ما بتونیم کمکت کنیم.
*ات*
کمکم کنن...وقتی که همون موقع حقیقت رو بگم یا من یا یکیشون میمیره...شاید...به صورت رمزی بگم بتونن موضوعو بفهمن
ات : نمیتونم بگم...
پسرا :چ..چرا؟
ات : اتفاقی که ازش میترسیدم رخ میده..یه هنر سبب بدبختیم شد...یه فیلم سبب وحشتم از خواب شد. هیولای درون من هنرمه...که بعد ازاد شدن میگن هیولا زیر تختمه. همبازی اون روح و روانمه...عالم اون خواب عمیقمه...سرگرمی اون اسیب به دوستاش. مهربانی و دوستی واسش هیچ معنایی نداره
تهیونگ :.....
یونگی : من که هیچی نفهمیدم
جیمین : شاید بخاطر حساس بودنش رو نقاشیشه؟
جیهوپ : ات...نمیتونی دقیق تر توضیح بدی نه؟
ات :*سرشو به چپ و راست به معنی نه تکون داد*
_بهتره این راز رو با خودت به گور ببری
ات : ص..صدا...اون...صدا
جیهوپ : کدوم صدا؟ همه ساکتن ات.
_*خنده*
*جیهوپ*
ات دستاشو رو گوشاش گزاشت و از ترسش صدای نفس لرزانش ب راحتی شنیده میشد
_دلت نمیخواد برگردی به خونم؟...تا ساعت 12 شب نیای بد میشه هاا...خونه من امنیت نداره...
ات : صدام میزنه...صدام میزنه *ترس و گریه*
_داری حوصلمو سر میبری!
ات : بریم خونه...بریم خونه خواهش میکنم
جیهوپ : اقای دکتر...بزار ببرمش خونه...
دکتر : تو این اوضاعش نمیتونه بره خونه...باید از سلامتش مطمئن شم
ات از تخت اومد پایین و تیغ جراعی رو دستش گرف.
ات : دارم میگم میخوام برم خونه!*داد*
دکتر :ا..اونو بزار زمین
_*خنده* نگا کن اون حرومزاده رو...دلش میخواد به دستم شکجه بشی...اگه کاری که میخوام رو بکنی..امشب رو ازت میگزرم
ات :چ.. چه کاری؟
پسرا :هوم؟
_یکی از اعضای بدنشو واسم بیار...بدون اینکه کسی بفهمه...
ات :......
ات برگشت سمتمون و چشمای پر اشکش لبخند زده بود...قلبمو به درد میاره
ات : باشه...مشکلی نیس..امشب رو اینجا میمونم
جیهوپ : مطمئنی اتفاقی واست نمیوفته؟
ات : اوهوم
شرایط
150 لایک
200 کامنت
فالوورا به 2100 برسونین
گایز سعی کردم قبل ساعت 10 پارت رو بزارم ولی نتونستم بخاطر این دوستتون چون بعد ساعت 10 گوشی دستش نیس 🥲
https://wisgoon.com/melux
به بزرگی خودتون ببخشید
ات : نمیخوام بخوابم...هق..هق...ولم کنین
ات تیغ جراحی رو دستش گرف رفتم سمتش خواست منو بزنه رو شونم دستشو گرفتم
جیهوپ : ات این منم جیهوپ
ات : *نفس زدن*
جیهوپ : اروم باش
تیغ جراحی از دستش انداخت و گریش شدت گرف...بغلش کردم و سعی کردم ارومش کنم...
جیهوپ : من فدای اون اشکات برم...
ات : جیهوپ اوپا...نجاتم بده...هق..
جیهوپ : هوم؟
ات : من نمیخوام بمیرم...هق...نمیخوام شمارو بکشم
جیهوپ : ات چی میگی واسه چی
جیمین : ات میدونی ما همیشه کنارتیم و به حرفات گوش میدیم
تهیونگ : ولی اینکه اخم کنی و اشک بریزی حال ما هم خراب میشه
یونگی : میدونی ما به خانوادت قول دادیم مواظبت باشیم...از گفتن چیزی نترس...شاید ما بتونیم کمکت کنیم.
*ات*
کمکم کنن...وقتی که همون موقع حقیقت رو بگم یا من یا یکیشون میمیره...شاید...به صورت رمزی بگم بتونن موضوعو بفهمن
ات : نمیتونم بگم...
پسرا :چ..چرا؟
ات : اتفاقی که ازش میترسیدم رخ میده..یه هنر سبب بدبختیم شد...یه فیلم سبب وحشتم از خواب شد. هیولای درون من هنرمه...که بعد ازاد شدن میگن هیولا زیر تختمه. همبازی اون روح و روانمه...عالم اون خواب عمیقمه...سرگرمی اون اسیب به دوستاش. مهربانی و دوستی واسش هیچ معنایی نداره
تهیونگ :.....
یونگی : من که هیچی نفهمیدم
جیمین : شاید بخاطر حساس بودنش رو نقاشیشه؟
جیهوپ : ات...نمیتونی دقیق تر توضیح بدی نه؟
ات :*سرشو به چپ و راست به معنی نه تکون داد*
_بهتره این راز رو با خودت به گور ببری
ات : ص..صدا...اون...صدا
جیهوپ : کدوم صدا؟ همه ساکتن ات.
_*خنده*
*جیهوپ*
ات دستاشو رو گوشاش گزاشت و از ترسش صدای نفس لرزانش ب راحتی شنیده میشد
_دلت نمیخواد برگردی به خونم؟...تا ساعت 12 شب نیای بد میشه هاا...خونه من امنیت نداره...
ات : صدام میزنه...صدام میزنه *ترس و گریه*
_داری حوصلمو سر میبری!
ات : بریم خونه...بریم خونه خواهش میکنم
جیهوپ : اقای دکتر...بزار ببرمش خونه...
دکتر : تو این اوضاعش نمیتونه بره خونه...باید از سلامتش مطمئن شم
ات از تخت اومد پایین و تیغ جراعی رو دستش گرف.
ات : دارم میگم میخوام برم خونه!*داد*
دکتر :ا..اونو بزار زمین
_*خنده* نگا کن اون حرومزاده رو...دلش میخواد به دستم شکجه بشی...اگه کاری که میخوام رو بکنی..امشب رو ازت میگزرم
ات :چ.. چه کاری؟
پسرا :هوم؟
_یکی از اعضای بدنشو واسم بیار...بدون اینکه کسی بفهمه...
ات :......
ات برگشت سمتمون و چشمای پر اشکش لبخند زده بود...قلبمو به درد میاره
ات : باشه...مشکلی نیس..امشب رو اینجا میمونم
جیهوپ : مطمئنی اتفاقی واست نمیوفته؟
ات : اوهوم
شرایط
150 لایک
200 کامنت
فالوورا به 2100 برسونین
گایز سعی کردم قبل ساعت 10 پارت رو بزارم ولی نتونستم بخاطر این دوستتون چون بعد ساعت 10 گوشی دستش نیس 🥲
https://wisgoon.com/melux
به بزرگی خودتون ببخشید
۹۵.۸k
۱۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.