رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part44

تهیونگ روشو برگردوند طرف من و گفت:
جونگ کوک و دوست داری؟

با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم:
چرا همچین فکری میکنی؟

تهیونگ: چون خیلی نگرانشی ( اخی حسودی میکنه🥲)

از حرفش تعجب کرده بودم که گفت:
فراموشش کن...

و رفت

نامجون: این سوک بیا حاضر شو الان میریم.

بالاخره رفتیم و سوار شدیم

خیلی خسته بودم سرمو تکیه دادم به پنجره و رو به جین گفتم:
+تا بیمارستان چقد راهه؟

-تا اون بیمارستان خیلی راهه تقریبا اونور شهره
نمیدونم جونگ کوک اونجا چیکار داشته...

+اوکی پس هروقت رسیدیم منو بیدار کن.

جین: باشه
دیدگاه ها (۰)

رویای بزرگ#part45چشامو باز کردماخخخ گردنم خشک شده خیلی درد م...

رویای بزرگ#part46+ کوک الان کجاست ؟تهیونگ همینجوری میرفت و ...

رویای بزرگ#part43نامجون: این سوک چی شده؟ چی میگه؟نمیدونستم چ...

رویای بزرگ#part42بالاخره بولگوگی هایی که جیمین در حال پختش ب...

پارت ۱۴

تک پارتی از کوکی

پارت ۴رز وحشیات...داخل فکر و افکارا قرق بودم و به جای نامعلو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط