part (18) 🫂🖇🩺💊
part (18) 🫂🖇🩺💊
بعد غذا:/
توی این مدت منتظر کوک بودم اما نیومد گفتم برم بعدش سر بزنم که
...
گفتم برم پیشش ی سری بهش بزنم
استادیو:/
کوک:/
داشتیم با هم حرف میزدیم که یکی در زد
نامی:بفرمایید داخل
بورا:سلام
ته:بهههههه بورا خانم سلام خوشومدی بیا بشین
بورا:ممنون
کوک:من واقعا معذرت میخوام که نتونستم بیام وقت نکردم
بورا:اشکال نداره توم کار داری
جین:بورا باید به این چیزا عادت کنی اگه کوک و میخوای .. چون سرش خیلی شلوغه نمیتونه بیاد بیرون یا باید خیلی مراقبت کنه .. ممنکنه بعضی شبا خونه نباشه .. بعضی وقتا هم برای سفرای کاری مجبوره از کشو خارج بشه شاید تا جند ماه هم طول بکشه
بورا:من با همه ای سخیا قبولش کردم پس پاشم میمونم
جیمین:کوک واقعا خوش بحالته که همچین دختری و پیدا کردی واقعا خیلی با فهمه
کوک:پس جی فکر کردی من انتخابام همیشه عالین
بورا:*خنده*کافیه الان تمومش کنم که انتخاب بی انتخاب بمونه هااا
کوک:چیییییی؟؟
ته:الحق که زنداداش خودمی
کوک:منو..
بورا:باشه بابا شوخی کردم تو ناراحت نشو
کوک:من باهاتون قهرم
بورا:خوب ببشید دیگه اشتباه کردم اهههه
شوگا:کوک بس کن بچه که نیستی این بنده خدا هم ی چیزی گفت تو زود رنج نباش
کوک:باشه قبول
بورا:هورااااااا*بغلش کرد*
جین:خب دیگه بس کنید
کوک:چشم
بورا:باش بم دیگه برم و شما به کارتون برسین ..موفق باشین
جیهوپ:همچنین
بورا رفت
شوگا:اون واقعا دختر خوبه
کوک:اوهمممم
جیمین:اینو نگی چی بگی
کوک:بسه
جین:ولش کنین بریم سر کارمون
پرش زمانی به شب:/
کوک:..کارمو زود تر تموم کردم میخواستم برم پیش بورا..رفت به اتاقش
بورا:..داشتم به پروژم رسیدگی میکردم که دیدم کوک اومد
بورا:اع سلام
کوک:سلام چطوری؟؟
بورا:خوبم
کوک:چ خوب خسته نیستی؟؟
بورا:چرا
کوک:چرا نمیری خونه؟؟
بورا:کارم داره تموم میشه بعد این میرم .. راستی دستت چطوره؟؟
کوک:خوبه
بورا:فک کنم وقتشه گچشو دربیارم
کوک:واقعا*ذوق*
بورا:عاره ولی فردا باید ی عکس عزش بندازیم بعد
کوک:باشه پس فردا بریم بیمارستان
بورا:اوکی
کوک بورا رو بوسید:
دوست دارم
بورا:این حس متقابله
کوک:😁
بورا:بیا بریم
کوک:مگه کار نداشتی؟؟
بورا:فردا انجامش میدم
کوک:اوکی
کوک و بورا رفتن .. کوک بورا رو به خونشون رسوند و خودش رفت خوابگاه:/
شوگا:کجا بودی؟؟
کوک:پیش بورا
جیمین:از وقتی بورا اومده مارو فراموش کردیااا حواست باشه
کوک:این چ حرفیه؟؟شما بهترین هیونگای منین..خیلی خستم میرم بخوابم
کوک رفت
فردا صب:/
بورا:/
صبونمو خوردم حاضر شدم رفتم بیرون به کوک زنگ زدم
بورا:الو کوک؟؟
کوک:الو بله؟؟
بورا:امروز قرار بود برریم بیمارستان
کوک:ولی من نمیتونم بیام
بورا:چرا؟؟
کوک:.....
بورا:/با چیزی که گفت خیلی ناراحت شدم
...
بعد غذا:/
توی این مدت منتظر کوک بودم اما نیومد گفتم برم بعدش سر بزنم که
...
گفتم برم پیشش ی سری بهش بزنم
استادیو:/
کوک:/
داشتیم با هم حرف میزدیم که یکی در زد
نامی:بفرمایید داخل
بورا:سلام
ته:بهههههه بورا خانم سلام خوشومدی بیا بشین
بورا:ممنون
کوک:من واقعا معذرت میخوام که نتونستم بیام وقت نکردم
بورا:اشکال نداره توم کار داری
جین:بورا باید به این چیزا عادت کنی اگه کوک و میخوای .. چون سرش خیلی شلوغه نمیتونه بیاد بیرون یا باید خیلی مراقبت کنه .. ممنکنه بعضی شبا خونه نباشه .. بعضی وقتا هم برای سفرای کاری مجبوره از کشو خارج بشه شاید تا جند ماه هم طول بکشه
بورا:من با همه ای سخیا قبولش کردم پس پاشم میمونم
جیمین:کوک واقعا خوش بحالته که همچین دختری و پیدا کردی واقعا خیلی با فهمه
کوک:پس جی فکر کردی من انتخابام همیشه عالین
بورا:*خنده*کافیه الان تمومش کنم که انتخاب بی انتخاب بمونه هااا
کوک:چیییییی؟؟
ته:الحق که زنداداش خودمی
کوک:منو..
بورا:باشه بابا شوخی کردم تو ناراحت نشو
کوک:من باهاتون قهرم
بورا:خوب ببشید دیگه اشتباه کردم اهههه
شوگا:کوک بس کن بچه که نیستی این بنده خدا هم ی چیزی گفت تو زود رنج نباش
کوک:باشه قبول
بورا:هورااااااا*بغلش کرد*
جین:خب دیگه بس کنید
کوک:چشم
بورا:باش بم دیگه برم و شما به کارتون برسین ..موفق باشین
جیهوپ:همچنین
بورا رفت
شوگا:اون واقعا دختر خوبه
کوک:اوهمممم
جیمین:اینو نگی چی بگی
کوک:بسه
جین:ولش کنین بریم سر کارمون
پرش زمانی به شب:/
کوک:..کارمو زود تر تموم کردم میخواستم برم پیش بورا..رفت به اتاقش
بورا:..داشتم به پروژم رسیدگی میکردم که دیدم کوک اومد
بورا:اع سلام
کوک:سلام چطوری؟؟
بورا:خوبم
کوک:چ خوب خسته نیستی؟؟
بورا:چرا
کوک:چرا نمیری خونه؟؟
بورا:کارم داره تموم میشه بعد این میرم .. راستی دستت چطوره؟؟
کوک:خوبه
بورا:فک کنم وقتشه گچشو دربیارم
کوک:واقعا*ذوق*
بورا:عاره ولی فردا باید ی عکس عزش بندازیم بعد
کوک:باشه پس فردا بریم بیمارستان
بورا:اوکی
کوک بورا رو بوسید:
دوست دارم
بورا:این حس متقابله
کوک:😁
بورا:بیا بریم
کوک:مگه کار نداشتی؟؟
بورا:فردا انجامش میدم
کوک:اوکی
کوک و بورا رفتن .. کوک بورا رو به خونشون رسوند و خودش رفت خوابگاه:/
شوگا:کجا بودی؟؟
کوک:پیش بورا
جیمین:از وقتی بورا اومده مارو فراموش کردیااا حواست باشه
کوک:این چ حرفیه؟؟شما بهترین هیونگای منین..خیلی خستم میرم بخوابم
کوک رفت
فردا صب:/
بورا:/
صبونمو خوردم حاضر شدم رفتم بیرون به کوک زنگ زدم
بورا:الو کوک؟؟
کوک:الو بله؟؟
بورا:امروز قرار بود برریم بیمارستان
کوک:ولی من نمیتونم بیام
بورا:چرا؟؟
کوک:.....
بورا:/با چیزی که گفت خیلی ناراحت شدم
...
۷۷.۱k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.