part (16) 🫂🖇🩺💊
part (16) 🫂🖇🩺💊
کوک:.. رفتم شرکت دیدم همون پسره فک کنم اسمت وودوک بود از پیش ماشینم گازشو گرفت رفت
ن..نکنه دوباره ..پس سری رفتم توی شرکت
...
کوک سری رفت توی شرکت سمت اتاق بورا
کوک:بورا؟؟
بورا:اع اومدی؟؟
کوک:چیشده؟؟
کار:سلام اقای جئون
کوک:سلام نگفتی چرا اینطوری شدی؟
بورا:هیچی خوردم زمین
کوک:با خوردن به زمین کسی لبش زخم نمیشع
کار:اقا..*بورا ی ننگاه بهش کرد که دختره حرف نزنه
کوک:شما میتونی بری من ادامشو انجام میدم
کارمنده رفت
کوک:خب؟؟
بورا:خب
کوک:اون پسررو دیدم
بورا سرشو انداخت پایین
کوک:کار خودشه نه؟؟
بورا چیزی نگفت
کوک:پس کار خودشه .. الان میرم حسابشو میزارم کف دستش .. کوک خواست بلند بشه که بورا دستشو گرفت:
ولش کن
کوک:چطور میتونم ولش کنم اخه نگاه کن چه به روزت انداخته؟؟؟
بورا:ولش کن بد ترش میکنی
کوک نشست رو صندلی و کنار لب بورا رو ضد عفونی کرد و ی چسب زخم زد جاش
بورا:ممنون
کوک:*ساکت*
بورا:چیزی نمیخوای بگی؟؟
کوک:...
بورا:کوکی؟؟باهام حرف نمیزنی؟
کوک روش کرد اونور
بورا:اینطوری نکن دیگه .. دستشو گذاشت رو چونه کوک و اونو رو به خودش برگردوند .. دید که کوک بغض کرده
بورا:ک..کوک؟؟چرا اینطوری میکنی؟؟من که چیزیم نشده.
کوک:اخه..ببین .. اون زدت ن؟ولی من دوست ندارم کسی بهت اسیب بزنه حتی خودم
بورا:بیا فراموشش کنیم خب؟؟*بغلش کرد*
کوک:باشه ولی اگه دفه بعدی اومد بگو تا حسابشو برسم
بورا:*خنده*اوکی
کوک:خب امروز چیکاره ای ؟؟
بورا:هیچی باید روی پروژم کار کنم
کوک:حیف شد
بورا:چرا؟؟
کوک:هیچی میخواستم با دوست دخترم وقت بگزرونم
نامی:پس ما چی؟؟
کوک:اع هیونگ شما کی اومدین؟؟
شوگا:الان اومدیم
جیمین:سلام زنداداش
بورا:سلام*خجالت*
کوک:فعلا خبری نیست . کلوچه مو خجالت ندید
بورا با این حرف کوک ی نگاه پر عمقی بهش کرد
کوک:خب چیه مگه تو کلوچه منی خو
ته:ایش ایش ایش جم کنید ببینم بابا سینگل اینجاست
کوک:همون سینگل میخواست خودشو از تنهایی در بیاره
همه زدن زیر خنده
بورا ی نگاهش به بیرون اتاق افتاد که دید ی نفر داره ازشون عکس میگیره
...
کوک:.. رفتم شرکت دیدم همون پسره فک کنم اسمت وودوک بود از پیش ماشینم گازشو گرفت رفت
ن..نکنه دوباره ..پس سری رفتم توی شرکت
...
کوک سری رفت توی شرکت سمت اتاق بورا
کوک:بورا؟؟
بورا:اع اومدی؟؟
کوک:چیشده؟؟
کار:سلام اقای جئون
کوک:سلام نگفتی چرا اینطوری شدی؟
بورا:هیچی خوردم زمین
کوک:با خوردن به زمین کسی لبش زخم نمیشع
کار:اقا..*بورا ی ننگاه بهش کرد که دختره حرف نزنه
کوک:شما میتونی بری من ادامشو انجام میدم
کارمنده رفت
کوک:خب؟؟
بورا:خب
کوک:اون پسررو دیدم
بورا سرشو انداخت پایین
کوک:کار خودشه نه؟؟
بورا چیزی نگفت
کوک:پس کار خودشه .. الان میرم حسابشو میزارم کف دستش .. کوک خواست بلند بشه که بورا دستشو گرفت:
ولش کن
کوک:چطور میتونم ولش کنم اخه نگاه کن چه به روزت انداخته؟؟؟
بورا:ولش کن بد ترش میکنی
کوک نشست رو صندلی و کنار لب بورا رو ضد عفونی کرد و ی چسب زخم زد جاش
بورا:ممنون
کوک:*ساکت*
بورا:چیزی نمیخوای بگی؟؟
کوک:...
بورا:کوکی؟؟باهام حرف نمیزنی؟
کوک روش کرد اونور
بورا:اینطوری نکن دیگه .. دستشو گذاشت رو چونه کوک و اونو رو به خودش برگردوند .. دید که کوک بغض کرده
بورا:ک..کوک؟؟چرا اینطوری میکنی؟؟من که چیزیم نشده.
کوک:اخه..ببین .. اون زدت ن؟ولی من دوست ندارم کسی بهت اسیب بزنه حتی خودم
بورا:بیا فراموشش کنیم خب؟؟*بغلش کرد*
کوک:باشه ولی اگه دفه بعدی اومد بگو تا حسابشو برسم
بورا:*خنده*اوکی
کوک:خب امروز چیکاره ای ؟؟
بورا:هیچی باید روی پروژم کار کنم
کوک:حیف شد
بورا:چرا؟؟
کوک:هیچی میخواستم با دوست دخترم وقت بگزرونم
نامی:پس ما چی؟؟
کوک:اع هیونگ شما کی اومدین؟؟
شوگا:الان اومدیم
جیمین:سلام زنداداش
بورا:سلام*خجالت*
کوک:فعلا خبری نیست . کلوچه مو خجالت ندید
بورا با این حرف کوک ی نگاه پر عمقی بهش کرد
کوک:خب چیه مگه تو کلوچه منی خو
ته:ایش ایش ایش جم کنید ببینم بابا سینگل اینجاست
کوک:همون سینگل میخواست خودشو از تنهایی در بیاره
همه زدن زیر خنده
بورا ی نگاهش به بیرون اتاق افتاد که دید ی نفر داره ازشون عکس میگیره
...
۶۵.۵k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.