دوست برادرم پارت57
جین با محبت دست رو سر میسو میکشید و می گفت
جین:بسه شیرینکم ....من واقعا خوبم!
میسو با گریه مشتی به سی*نه جین زد و گفت
میسو:دیونه چرا گوشی تو جواب نمیدادی...میخواستی من بمی*یرم!
جین با خنده گفت
جین:شارژ گوشیم تموم شده بود....
جیمین ستی رو شونه جین کشید و گفت
جیمین:داداش خوبی؟
جین با خنده سری براش تکان دادن حالا هر سه اروم بودن و به سمت خونه راه افتادن.... وقتی رسیدن میسو و جین با هم حرکت میکردن و جیمین هم پشتشون میومد وقتی جلو خونه شون رسیدن هر سه با دیدن اون دختر قدم هاشون و اروم کردن ...میسو با چهره ای در هم و عصبی نگاهش کرد
که به جیمین نزدیک شد و گفت
دامی:باید باهات حرف بزنم
جین همون لحظه یادش اومد که به لانی خبر اومدنش رو نداده مطمئن بود که بهش زنگ زده اما چون گوشیش خاموش بود ندیده بود
پس رو به میسو گفت
جین:به لانی خبر ندادم الان نگرانم شده میرم ببینمش توم برو خونه
میسو:باشه مراقب باش
جین سریع رفت میسو حالا که تنها شده بودن نگاهی به دامی که نگاهش میکرد کرد و بعد نگاهی به جیمین که معلوم بود چقد کلافه است کرد
اما قبلش رو به دامی به ژاپنی گفت
میسو: مای گویو بای شینو پو٫٫گمشو هر*زه٫٫
دامی متعجب و با اخم گفت
دامی:چی گفتی!؟
میسو پوزخندی زد و همینطور که با کلیدش در خونه شون رو باز می کرد گفت
میسو:خودت دنبال معنیش بگرد
و بعد داخل رفت....دامی متعجب نگاهی به جیمین که داشت خنده اش رو نگه میداشت کرد که معلوم بود متوجه معنی حرف میسو شده پس حرصی گفت
دامی:این چی گفت الان؟!
جیمین کلافه چشمی چر خوند و بعد چهره سردی به خودش گرفت و گفت
جیمین:.....
جین:بسه شیرینکم ....من واقعا خوبم!
میسو با گریه مشتی به سی*نه جین زد و گفت
میسو:دیونه چرا گوشی تو جواب نمیدادی...میخواستی من بمی*یرم!
جین با خنده گفت
جین:شارژ گوشیم تموم شده بود....
جیمین ستی رو شونه جین کشید و گفت
جیمین:داداش خوبی؟
جین با خنده سری براش تکان دادن حالا هر سه اروم بودن و به سمت خونه راه افتادن.... وقتی رسیدن میسو و جین با هم حرکت میکردن و جیمین هم پشتشون میومد وقتی جلو خونه شون رسیدن هر سه با دیدن اون دختر قدم هاشون و اروم کردن ...میسو با چهره ای در هم و عصبی نگاهش کرد
که به جیمین نزدیک شد و گفت
دامی:باید باهات حرف بزنم
جین همون لحظه یادش اومد که به لانی خبر اومدنش رو نداده مطمئن بود که بهش زنگ زده اما چون گوشیش خاموش بود ندیده بود
پس رو به میسو گفت
جین:به لانی خبر ندادم الان نگرانم شده میرم ببینمش توم برو خونه
میسو:باشه مراقب باش
جین سریع رفت میسو حالا که تنها شده بودن نگاهی به دامی که نگاهش میکرد کرد و بعد نگاهی به جیمین که معلوم بود چقد کلافه است کرد
اما قبلش رو به دامی به ژاپنی گفت
میسو: مای گویو بای شینو پو٫٫گمشو هر*زه٫٫
دامی متعجب و با اخم گفت
دامی:چی گفتی!؟
میسو پوزخندی زد و همینطور که با کلیدش در خونه شون رو باز می کرد گفت
میسو:خودت دنبال معنیش بگرد
و بعد داخل رفت....دامی متعجب نگاهی به جیمین که داشت خنده اش رو نگه میداشت کرد که معلوم بود متوجه معنی حرف میسو شده پس حرصی گفت
دامی:این چی گفت الان؟!
جیمین کلافه چشمی چر خوند و بعد چهره سردی به خودش گرفت و گفت
جیمین:.....
۳۹۲
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.