دوست برادرم پارت55
سریع بداشت که صدای بغضی مسیو تو گوشی پیچید
میسو:جیمین
جیمین نگران پاشد و گفت
جیمین:چی شده میسو؟
میسو:جیمین برادرم....
جیمین دستپاچه شد و سریع گفت
جیمین:چه اتفاقی برای جین افتاده!؟
میسو با هق هق گفت
میسو:چند روز بود که رفته بود سفر کاری و قرار بود امروز برگرده...اما الان تو تلویزیون پخش شده که یکی از هواپیما های اسپانیا به کره سقوط کرده و هر چقد به جین زنگ میزنم جواب نمیده.... لطفاً یه کاری کن
جیمین با شنیدن این حرف ها زانو هاش داشت خم میشد سریع سمت هال رفت و با روشن کردن تلویزیون شبکه خبر رو گرفت ....میسو درست میگفت یکی از هواپیما های اسپانیا به مقصد کره سقوط کرده بود...
گوشی رو دوباره کنار گوشش گرفت و همینطور که
کلید ماشین رو بر داشت و سمت بیرون می رفت گفت
جیمین:ببین میسو اروم باش دو تا هوا پیما هستن که امکان داره اونا تو دیگری باشن، تو الان کجایی ؟
میسو نگران و با صدای لرزون گفت
میسو:تو فرودگاهم ، ولی کسی جوابم رو نمیده هیچ کدوم خبر برادرم رو بهم نمیدن
سریع کتش رو پوشید و با عجله گفت
جیمین:همون جا بمون یکم دیگه میرسم
و بعد قطع کرد ...اما همین که در رو باز کرد شکه شد دامی جلوش ایستاده بود جیمین با تعجب نگاهش کردو عصبی گفت
جیمین:لع*نت بهت اینجا چی میخوای!
با صدای نازک و لوندی دستش رو گزاشت رو سی*نه جیمین و گفت
دامی:اومدم پیش تو نمیخوای بزاری بیام تو؟
جیمین عصبی جواب داد
جیمین:وقت تو رو ندارم...الانم گمشو ازین جا
دامی:اما جیمین.....
نتونست حرفش رو کامل کنه چون جیمین سریع رفت
سوار آسانسور شد و دقایقی بعد تو راه بود تو کل راه مشغول تماس با جین بچد اما دریغ از یک جواب عصبی غرید
جیمین:لع*نت بهت جین جواب بده!
میسو:جیمین
جیمین نگران پاشد و گفت
جیمین:چی شده میسو؟
میسو:جیمین برادرم....
جیمین دستپاچه شد و سریع گفت
جیمین:چه اتفاقی برای جین افتاده!؟
میسو با هق هق گفت
میسو:چند روز بود که رفته بود سفر کاری و قرار بود امروز برگرده...اما الان تو تلویزیون پخش شده که یکی از هواپیما های اسپانیا به کره سقوط کرده و هر چقد به جین زنگ میزنم جواب نمیده.... لطفاً یه کاری کن
جیمین با شنیدن این حرف ها زانو هاش داشت خم میشد سریع سمت هال رفت و با روشن کردن تلویزیون شبکه خبر رو گرفت ....میسو درست میگفت یکی از هواپیما های اسپانیا به مقصد کره سقوط کرده بود...
گوشی رو دوباره کنار گوشش گرفت و همینطور که
کلید ماشین رو بر داشت و سمت بیرون می رفت گفت
جیمین:ببین میسو اروم باش دو تا هوا پیما هستن که امکان داره اونا تو دیگری باشن، تو الان کجایی ؟
میسو نگران و با صدای لرزون گفت
میسو:تو فرودگاهم ، ولی کسی جوابم رو نمیده هیچ کدوم خبر برادرم رو بهم نمیدن
سریع کتش رو پوشید و با عجله گفت
جیمین:همون جا بمون یکم دیگه میرسم
و بعد قطع کرد ...اما همین که در رو باز کرد شکه شد دامی جلوش ایستاده بود جیمین با تعجب نگاهش کردو عصبی گفت
جیمین:لع*نت بهت اینجا چی میخوای!
با صدای نازک و لوندی دستش رو گزاشت رو سی*نه جیمین و گفت
دامی:اومدم پیش تو نمیخوای بزاری بیام تو؟
جیمین عصبی جواب داد
جیمین:وقت تو رو ندارم...الانم گمشو ازین جا
دامی:اما جیمین.....
نتونست حرفش رو کامل کنه چون جیمین سریع رفت
سوار آسانسور شد و دقایقی بعد تو راه بود تو کل راه مشغول تماس با جین بچد اما دریغ از یک جواب عصبی غرید
جیمین:لع*نت بهت جین جواب بده!
۲۹۵
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.