فیک ٢/١٣
بنده
یوری و تهیونک رسیدن خونه وقتی درو باز کردن سولی تاتی تاتی اومد بغله تهیونگ
تهیونگ سولی بغل کرد بردش اتاقش (تهیونگ و یوری جدا میخوابن چون مامانه یوری نمیزاره تا وقتی عروسی نکردن حق ندارن با هم بخابن) تهیونگ لباسشو عوض کرد و اومد بیرون
و رفت پیشه مامانه یوری ببینه کیارو دعوت کرده
یوری هم لباسشو عوض کرد
اومدم نسشت کناره مامانش
+مامان لوگان دعوت کردی
/اره
-لوگان کی
+همون پسرم که اون شب بوسم کرد
-برای اونو دعوت کردی
+یااا اون بهترین دوستمه تازه فردا عروسی منو تو هست
/انشالله که خوشبخت بشین
+مرسی
برش زمان به عروسی
بنده
صبح یوری بلند شد و رفت پیشه تهیونگ که بیدارش کنه
در اتاق تهیونگ و باز کرد و آروم واردش شد دید تهیونگ مثل فرشته کوچولو روی تخت خوابیده آروم به سمتش قدم برداشت و روی تخت نشست و موهای روی صورت تهیونگ رو کنار زد
و آروم زمزمه کرد و گفت تو چقدر نازی
-پس من نازم هاا
+نه
تهیونگ دست یوری گرفت و کشوندش داخل بغلش
تهیونگ آروم داخل گوش یوری زمزمه کرد و گفت
-بزار بغلت کنم امشب که ماله من میشی
یوری از خجالت دیگه چیزی نگفت بعد از چند دقیقه ته یونگ و یوری بلند شدند و از اتاق اومدن بیرون و سمت آشپزخونه رفتن
رفتن صبحونه خوردن و آماده شدند که برن به آرایشگاه
آرایشگاه رسوند و خودش هم رفت
بعد از اینکه یوری آرایشش تموم شد و لباسشو پوشید همه آرایشگرها تعجب کرده بودند از زیبای یوری
یوری خیلی امشب زیبا شده بود بعضیا از زیبایی یوری حسادت میکردند
همه در گوشه هم میگفتن
١وای چه خوشگلهشده
٢ تو به انتخاب آقای کیم شک داری
٣ولی میدونین آقای کیم قبلاً زن داشته
بعد از اینکه کارش تموم شد زنگ به تهیونگ زد
+تهیونگا من تموم شدم کی میای
-من دمه درم
+الان میام
وقتی یوری از آرایشگاه اومد بیرون و تهیونگ اونو دید خیلی تعجب کرده بود یوری بسیار زیبا شده بود
+چی خوشگل ندیدی
- خوشگل چی بگو فرشته
+بیا بریم
-اول بوس
+یااا رژم خراب میشه
یوری و تهیونگ سوار ماشین شدند و به سمت تالار رفتن
یوری داخلع اتاق نشسته بود و داشت با دوستاش و مادرش و خانواده تهیونگ عکس میگرفت که در باز شد
یوری تعجب به اون فرد نگاه کرد اون فرد جز پدرش نبود
+تو اینجا چیکار میکنی
« مگه میشه تو عروسی دخترم نباشم مثلا من پدرتم
+با بغض نگاه پدرش میکرد
«نبینم گریه کنی میدونی چقدر زیبا شدی (بغلش میکنه
+دلم برات تنگ شده بود
یوری و تهیونک رسیدن خونه وقتی درو باز کردن سولی تاتی تاتی اومد بغله تهیونگ
تهیونگ سولی بغل کرد بردش اتاقش (تهیونگ و یوری جدا میخوابن چون مامانه یوری نمیزاره تا وقتی عروسی نکردن حق ندارن با هم بخابن) تهیونگ لباسشو عوض کرد و اومد بیرون
و رفت پیشه مامانه یوری ببینه کیارو دعوت کرده
یوری هم لباسشو عوض کرد
اومدم نسشت کناره مامانش
+مامان لوگان دعوت کردی
/اره
-لوگان کی
+همون پسرم که اون شب بوسم کرد
-برای اونو دعوت کردی
+یااا اون بهترین دوستمه تازه فردا عروسی منو تو هست
/انشالله که خوشبخت بشین
+مرسی
برش زمان به عروسی
بنده
صبح یوری بلند شد و رفت پیشه تهیونگ که بیدارش کنه
در اتاق تهیونگ و باز کرد و آروم واردش شد دید تهیونگ مثل فرشته کوچولو روی تخت خوابیده آروم به سمتش قدم برداشت و روی تخت نشست و موهای روی صورت تهیونگ رو کنار زد
و آروم زمزمه کرد و گفت تو چقدر نازی
-پس من نازم هاا
+نه
تهیونگ دست یوری گرفت و کشوندش داخل بغلش
تهیونگ آروم داخل گوش یوری زمزمه کرد و گفت
-بزار بغلت کنم امشب که ماله من میشی
یوری از خجالت دیگه چیزی نگفت بعد از چند دقیقه ته یونگ و یوری بلند شدند و از اتاق اومدن بیرون و سمت آشپزخونه رفتن
رفتن صبحونه خوردن و آماده شدند که برن به آرایشگاه
آرایشگاه رسوند و خودش هم رفت
بعد از اینکه یوری آرایشش تموم شد و لباسشو پوشید همه آرایشگرها تعجب کرده بودند از زیبای یوری
یوری خیلی امشب زیبا شده بود بعضیا از زیبایی یوری حسادت میکردند
همه در گوشه هم میگفتن
١وای چه خوشگلهشده
٢ تو به انتخاب آقای کیم شک داری
٣ولی میدونین آقای کیم قبلاً زن داشته
بعد از اینکه کارش تموم شد زنگ به تهیونگ زد
+تهیونگا من تموم شدم کی میای
-من دمه درم
+الان میام
وقتی یوری از آرایشگاه اومد بیرون و تهیونگ اونو دید خیلی تعجب کرده بود یوری بسیار زیبا شده بود
+چی خوشگل ندیدی
- خوشگل چی بگو فرشته
+بیا بریم
-اول بوس
+یااا رژم خراب میشه
یوری و تهیونگ سوار ماشین شدند و به سمت تالار رفتن
یوری داخلع اتاق نشسته بود و داشت با دوستاش و مادرش و خانواده تهیونگ عکس میگرفت که در باز شد
یوری تعجب به اون فرد نگاه کرد اون فرد جز پدرش نبود
+تو اینجا چیکار میکنی
« مگه میشه تو عروسی دخترم نباشم مثلا من پدرتم
+با بغض نگاه پدرش میکرد
«نبینم گریه کنی میدونی چقدر زیبا شدی (بغلش میکنه
+دلم برات تنگ شده بود
۱۲.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.