Part 23
Part 23
deep wound = زخم عمیق
تو همین فکر ها بودم که در باز شد و یکی سینی غذا رو گذاشت جلوم ، داشت میرفت بیرون که گفتم
+ببخشید؟
خدمتکار : بله؟
+با دست بسته بخورم؟
خدمتکار : ببخشید من اجازه ندارم دستاتو باز کنم
+بیخیال نمیخوام که فرار کنم فقط میخوام غذامو بخورم
خدمتکار : آخه...ن..نمیتونم
و رفت بیرون و درون بست
+اَه بیشعوره بی فرهنگ
دوباره در باز شد و یه شخص دیگه وارد شد
اومد جلوم و ایستاد ، ولی چون لامپ اتاق دقیقا توی چشمم بود نمیدونستم به درستی ببینمش
(علامت سانگ وو#)
#به به ببین کی اینجاست؟
+بهتره به جونگکوک بگی دست از اینکارش برداره
ذهن سانگ وو: (اووو نکنه ا/ت فکر میکنه دزدیدنش کار جونگکوک بوده؟ اومممم فکر خوبیه اینجوری میتونم نظر ا/ت رو نسبت به جونگکوک خراب کنم و جونگکوک ضربه ی بدی بخوره ، پس من باید شرایطو جلوی ا/ت جوری نشون بدم انگار جونگکوک ا/ت رو دزدیده)
#به وقتش آزادت میکنه ، خانم کوچولو غذا نمیخوری؟
+بنظرت میتونم با دستای بسته بخورم؟
#(پوزخند)بیاید دستاشو باز کنید و مراقبش باشید
_______________________
فلش بک چند سال پیش:
(سانگ وو# جونگکوک _)
#ببخشید قرباااان ، التماس میکنم به خوانوادم کاری نداشته باشید
_هه (نیشخند) کاری نداشته باشم؟فراموش کردی من کیم؟
هرکس کار منو خراب کنه باید به سزای اعمالش برسه
#به خوانوادم کاری نداشته باشید ، خواهش میکنم
_خفه شو
بباریدشون
#نهههههه
_آماده ؟!
شلیک کنید.....
____________________
سانگ وو ویو:
اون خوانوادمو جلو چشمام کشت و شرکتمو و کسب و کارمو نابود کرد حالا وقتشه من تورو نابود کنم جئون جونگکوک
از زبان سوم شخص : مطئنم الان خیلیاتون گیج شدید و نمیدونید سانگ وو کیه و چرا اینکارو میکنه ، الان توضیح میدم
ببینید چندسال پیش وقتی سانگ وو تو شرکتش کار میکرد سند ها و فایل های شخصی جونگکوک رو دزدید و به جونگکوک خیانت کرد بعد از اینکه جونگکوک فهمید ، سانگ وو رو گرفت و خوانوادشو جلوی چشماش کشت و شرکتشو نابود کرد ، بعد از اون سانگ وو یک شب به کمک دستیارش سوهو ، وقتی که جونگکوک به ماموریت رفته بود فرار کرد و الان بعد از چندسال میخاد از جونگکوک انتقام بگیره....
deep wound = زخم عمیق
تو همین فکر ها بودم که در باز شد و یکی سینی غذا رو گذاشت جلوم ، داشت میرفت بیرون که گفتم
+ببخشید؟
خدمتکار : بله؟
+با دست بسته بخورم؟
خدمتکار : ببخشید من اجازه ندارم دستاتو باز کنم
+بیخیال نمیخوام که فرار کنم فقط میخوام غذامو بخورم
خدمتکار : آخه...ن..نمیتونم
و رفت بیرون و درون بست
+اَه بیشعوره بی فرهنگ
دوباره در باز شد و یه شخص دیگه وارد شد
اومد جلوم و ایستاد ، ولی چون لامپ اتاق دقیقا توی چشمم بود نمیدونستم به درستی ببینمش
(علامت سانگ وو#)
#به به ببین کی اینجاست؟
+بهتره به جونگکوک بگی دست از اینکارش برداره
ذهن سانگ وو: (اووو نکنه ا/ت فکر میکنه دزدیدنش کار جونگکوک بوده؟ اومممم فکر خوبیه اینجوری میتونم نظر ا/ت رو نسبت به جونگکوک خراب کنم و جونگکوک ضربه ی بدی بخوره ، پس من باید شرایطو جلوی ا/ت جوری نشون بدم انگار جونگکوک ا/ت رو دزدیده)
#به وقتش آزادت میکنه ، خانم کوچولو غذا نمیخوری؟
+بنظرت میتونم با دستای بسته بخورم؟
#(پوزخند)بیاید دستاشو باز کنید و مراقبش باشید
_______________________
فلش بک چند سال پیش:
(سانگ وو# جونگکوک _)
#ببخشید قرباااان ، التماس میکنم به خوانوادم کاری نداشته باشید
_هه (نیشخند) کاری نداشته باشم؟فراموش کردی من کیم؟
هرکس کار منو خراب کنه باید به سزای اعمالش برسه
#به خوانوادم کاری نداشته باشید ، خواهش میکنم
_خفه شو
بباریدشون
#نهههههه
_آماده ؟!
شلیک کنید.....
____________________
سانگ وو ویو:
اون خوانوادمو جلو چشمام کشت و شرکتمو و کسب و کارمو نابود کرد حالا وقتشه من تورو نابود کنم جئون جونگکوک
از زبان سوم شخص : مطئنم الان خیلیاتون گیج شدید و نمیدونید سانگ وو کیه و چرا اینکارو میکنه ، الان توضیح میدم
ببینید چندسال پیش وقتی سانگ وو تو شرکتش کار میکرد سند ها و فایل های شخصی جونگکوک رو دزدید و به جونگکوک خیانت کرد بعد از اینکه جونگکوک فهمید ، سانگ وو رو گرفت و خوانوادشو جلوی چشماش کشت و شرکتشو نابود کرد ، بعد از اون سانگ وو یک شب به کمک دستیارش سوهو ، وقتی که جونگکوک به ماموریت رفته بود فرار کرد و الان بعد از چندسال میخاد از جونگکوک انتقام بگیره....
۶۱.۸k
۲۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.