ویو ا.ت:
ویو ا.ت:
مادر و پدرم خودشون فکر میکنن بی عیب ترین انسان ها هستن درحالی که پدرم یه مافیای وحشتناکه که آدم کشتن واسش مثل آب خوردنه خب من نمیدونم واقعا هدفشون از اینهمه محدود کردن من چیه از اتاق نشیمن دور شدم و رفتم رو مبل نشستم و تلویزیون نگاه کردم بعد چند دقیقه مادر و پدرم با جونگکوک از اتاق اومدن بیرون منم از جام بلند شدم و تعزیم کردم جونگکوک هم داشت با یه پوزخند مسخره بهم نگاه میکرد
م.ت: ا.ت عزیزم بیا بریم شام بخوریم
_چ...چشم مادر
خیلی استرس داشتم یعنی جونگکوک چی تو کلشه، رفتیم تو اتاق غذاخوری که خیلی بزرگ بود و با یه میز دراز که از این سر تا اون سرش غذا چیده بودن مواجه شدم خدمتکارا هم کنار دیوار وایساده بودن و تعزیم میکردن رفتیم و سرمیز نشستیم منم کنار مادرم نشستم یکم با استرس غذا خوردم جونگکوک هم همش داشت با پوزخندش بهم نگاه میکرد
ویو جونگکوک:
خب دیگه وقتشه که اینکارو تموم کنم و ا.ت رو مال خودم کنم غذا تموم شد و دیگه میخاستم برگردم به خونم رفتم تو حیاط و ا.ت همراه با اون مامان و بابای مزخرفش هم برای بدرقه اومدن خب دیگه پس الان همه چی رو درست میکنم
+هی کیم من دخترتو میخام
ویو ا.ت:
وایساده بودم که جونگکوک اومد سمتم و منو کشید سمت خودش و اصلحش رو گذاشت رو مغزم
ب.ت: چه غلطی میکنی آشغال
با نوک اصلحش موهام رو از جلو صورتم کنار زد
+من از این دختر کوچولوت خیلی خوشم اومده میدیش به من؟
ب.ت: خفه شو عوضی زود باش دخترمو ول کن
م.ت: این یارو چه غلطی داره میکنه زود باش یه کاری بکن
+ببین من اهل معامله نیستم ولی الان میتونم هرچقدر پول که میخای بهت بدم تا دخترتو بهم بدی
ب.ت: آخه این دختربچه به چه درد تو میخوره آشغال
+ببین من دارم مث آدم باهات حرف میزنم الانم واسم کاری نداره که دخترتو با خودم ببرم پس آدم باش و مبلغ پولی که میخای رو بنال
ب.ت: مثلا چقدر میخای بهم بدی
مادرم رفت سمت بابام و بازوش رو گرفت
م.ت: میفهمی داری چی میگی مرد؟
بابام خیلی بد مامانمو پس زد طوری که مامانم افتاد زمین
+میتونم (بچه ها من نمیدونم چه مبلغی خودتون یه مبلغی رو در نظر بگیرید ولی مبلغ خیلی خیلی زیادی رو میگه) یا بیشتر بهت بدم
ب.ت: واقعا ینی حاضری واسع دختر من اینقد بدی؟
+عادت ندارم یه حرف رو دوبار تکرار کنم اقای کیم
ب.ت: خیلی خب....قبوله
اصلا فکرشو نمیکردم بابام همچین حرفی بزنه با شنیدن این حرف نابود شدم آخه کدوم پدری حاضره دخترشو به پول بفروشه؟
جونگکوک رفت سمت صندوق ماشینش من روهم با خودش عقب عقب برد بعدم یه ساک ازش آورد بیرون که خیلی بزرگ بود اونو انداخت جلوی بابام
ب.ت: این دیگه چیه؟
+خدت بازش کن ببین توش چیه
بابام در ساک رو باز کرد توش پر از اسکناس های پول بود...
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
مادر و پدرم خودشون فکر میکنن بی عیب ترین انسان ها هستن درحالی که پدرم یه مافیای وحشتناکه که آدم کشتن واسش مثل آب خوردنه خب من نمیدونم واقعا هدفشون از اینهمه محدود کردن من چیه از اتاق نشیمن دور شدم و رفتم رو مبل نشستم و تلویزیون نگاه کردم بعد چند دقیقه مادر و پدرم با جونگکوک از اتاق اومدن بیرون منم از جام بلند شدم و تعزیم کردم جونگکوک هم داشت با یه پوزخند مسخره بهم نگاه میکرد
م.ت: ا.ت عزیزم بیا بریم شام بخوریم
_چ...چشم مادر
خیلی استرس داشتم یعنی جونگکوک چی تو کلشه، رفتیم تو اتاق غذاخوری که خیلی بزرگ بود و با یه میز دراز که از این سر تا اون سرش غذا چیده بودن مواجه شدم خدمتکارا هم کنار دیوار وایساده بودن و تعزیم میکردن رفتیم و سرمیز نشستیم منم کنار مادرم نشستم یکم با استرس غذا خوردم جونگکوک هم همش داشت با پوزخندش بهم نگاه میکرد
ویو جونگکوک:
خب دیگه وقتشه که اینکارو تموم کنم و ا.ت رو مال خودم کنم غذا تموم شد و دیگه میخاستم برگردم به خونم رفتم تو حیاط و ا.ت همراه با اون مامان و بابای مزخرفش هم برای بدرقه اومدن خب دیگه پس الان همه چی رو درست میکنم
+هی کیم من دخترتو میخام
ویو ا.ت:
وایساده بودم که جونگکوک اومد سمتم و منو کشید سمت خودش و اصلحش رو گذاشت رو مغزم
ب.ت: چه غلطی میکنی آشغال
با نوک اصلحش موهام رو از جلو صورتم کنار زد
+من از این دختر کوچولوت خیلی خوشم اومده میدیش به من؟
ب.ت: خفه شو عوضی زود باش دخترمو ول کن
م.ت: این یارو چه غلطی داره میکنه زود باش یه کاری بکن
+ببین من اهل معامله نیستم ولی الان میتونم هرچقدر پول که میخای بهت بدم تا دخترتو بهم بدی
ب.ت: آخه این دختربچه به چه درد تو میخوره آشغال
+ببین من دارم مث آدم باهات حرف میزنم الانم واسم کاری نداره که دخترتو با خودم ببرم پس آدم باش و مبلغ پولی که میخای رو بنال
ب.ت: مثلا چقدر میخای بهم بدی
مادرم رفت سمت بابام و بازوش رو گرفت
م.ت: میفهمی داری چی میگی مرد؟
بابام خیلی بد مامانمو پس زد طوری که مامانم افتاد زمین
+میتونم (بچه ها من نمیدونم چه مبلغی خودتون یه مبلغی رو در نظر بگیرید ولی مبلغ خیلی خیلی زیادی رو میگه) یا بیشتر بهت بدم
ب.ت: واقعا ینی حاضری واسع دختر من اینقد بدی؟
+عادت ندارم یه حرف رو دوبار تکرار کنم اقای کیم
ب.ت: خیلی خب....قبوله
اصلا فکرشو نمیکردم بابام همچین حرفی بزنه با شنیدن این حرف نابود شدم آخه کدوم پدری حاضره دخترشو به پول بفروشه؟
جونگکوک رفت سمت صندوق ماشینش من روهم با خودش عقب عقب برد بعدم یه ساک ازش آورد بیرون که خیلی بزرگ بود اونو انداخت جلوی بابام
ب.ت: این دیگه چیه؟
+خدت بازش کن ببین توش چیه
بابام در ساک رو باز کرد توش پر از اسکناس های پول بود...
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
۴.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.