Part 8
Part 8
ویو ات
از اتاق جلسه خارج شدیم و به سمت یه اتاق دیگه حرکت کردیم که طبقه زیر زمین بود نمیدونم اتاق چی بود
جیمین:ات این اتاق تمرین بچه هاست تمرین تفنگ و بچه ها اینجا رزمی هم کار میکنن اگه دوست داری یاد بگیر
ات:من رزمی بلدم
جیمین با تعجب برگشت سمت من
جیمین:چینجَا؟*یعنی واقعا*
ات:اوهوم
جیمین:عالی شد چه بهتر اگه رزمی خوب باشی مربی ورزش رزمی هم میکنم البته اگه دوست داری
ات:چرا که نه خوشحالم میشم
جیمین:عجیبه معدب شدی
ات:ادوست داری جوری بزنمت که صدای بز بدی؟
جیمین:غلط خوردم اصلا هم معدب نیستی
خندیدم به این حرفش نمیدونم چرا انقدر باهاش کنار میام یه حس آشنایی باهاش دارم حالا ولش رسیدیم یه در جیمین بازش کرد همین که باز کرد برگام ریخت چقدر بزرگ بود فک کنم ۱۰۰۰ متر میشد
جیمین:بچه ها همه جمع شید اینجا
یه جا بود که یه زره بالا بود منو جیمین رفتیم اون بالا بعد ما الکسا و آرنیکا اومدن
جیمین:خوب بچه ها یه خبر جدید شما همتون تنهایی تمرین میکردین و مربی نداشتین از این به بعد خانم کیم ات و جونگ الکسا و یو آرنیکا مربی های شما هستن خوب خانم کیم ات رو مربی کیم صدا میکنین و خانم کیم بهتون حرکات رزمی و تیر اندازی آموزش میده و خانم یو و جونگ هم تیر اندازی آموزش میدن کلاس هاتون شنبه ۲شنبه ۴شنبه و ۵شنبه هاست شما ۲شنبه و ۵شنبه حرکات رزمی و بقیه روز ها تیر اندازی با انواع تفنگ ها فهمیدین؟*داد*
همه:بله رئیس پارک
جیمین:آفرین خوب جیسو بیا اینجا
جیسو فکرهای عجیب غریب کرد و با کلی خوشحالی اومد جلو
جیسو:بله رئیس*ذوق*
جیمین:حق نداری از دستورات مربی ها مخصوصا خانم کیم سرپیچی
کنی و باهاش با پرویی صحبت نمیکنی اگر جواب بدی خودت رو مرده فرض کن فک کنم لیا اومد بهت گفت چه اتفاقی واسش افتاد نه؟گفت؟*داد*
جیسو:ب.بله گ.گفت
جیمین:فهمیدی چی گفتم*داد*
جیسو:بله ر.رئیس پارک
جیسو فک کرد جیمین باهاش کار داره ولی بد ضایع شد یه نیشخند بهش زدم که چشم غره به من رفت بدون اینکه نگاهش کنم گفتم
ات:جیسو جیمین همین الان بهت نگفت اخلاق بدی نباید داشته باشی ایندفعه ازت میگذرم ول یدفعه بعد نه باشه؟
جیسو:چشم
ات:آفرین
جیمین:خوب بچه ها تا ساعت ۹ بمونین الان ساعت ۷:۳۰ و شما تو روزایی که کلاس دارین ساعت ۵ تا ۹ کلاس دارین صبح ها کلاس ندارین من میرم شما هم شروع کنین به تمرین
همه:چشم
جیمین رفت بیرون
ات:بچه ها امروز همتون تیراندازی تمرین کنین برین سر کاراتون ما ۱۰ دقیقه دیگه میایم کاراتون رو میبینیم
همه:چشم مربی کیم
همه رفتن سر کاراشون یه جا پبل بود ما رفتیم اونجا نشستیم
الکسا:این جیسو چقدر بیشعوره
آرنیکا و ات:دقیقا
ات:بچه ها گشنتون نی؟
آرنیکا و الکسا:آره
ات:خوب من میرم به جیمین بگم غذا بیاره
رفتم به جیمین گفتم و گفت که الان برای همه غذا میارن واس همه غذا آوردن و ماهم نشستیم خوردیم
پرش زمانی بعد غذا خوردن
ویو ات
غذا خوردیم خدمتکار اومد جمع کرد بچه ها هم رفتن سر کارشون همینطوری نگاهشون میکردیم دیدم جیسو نمیتونه وسط بزنه رفتم سمتش
ات:جیسو تفنگ رو خوب تو دستت نمیگیری چند ساله که با تفنگ کار میکنی؟
جیسو:۱۰ ماه
ات:خوب پس اشکال نداره ببین باید خوب بگیری تو دستت*کلت خودش رو در اورد*اینطوری متوجه شدی؟
جیسو:بله مربی کیم
ات:جیسو ببین من دوست دارم باهم دوست باشیم ولی تو دوست نداری به نظرم یه زره فک کن اون لیا فقط دوست داره به جیمین بچسبه تو به نظر دختر خیلی خوبی میایچرا این کارا رو میکنی؟
جیسو انگار بغض کرده بود با بغض گفت
جیسو:دشمن جیمین لیا رو فرستاد
ات:چی؟تو از کجا میدونی؟
جیسو:یه بار داشت با تلفن صحبت میکرد شنیدم داشت میگفت .....
ات:صبر کن امشب ساعت ۱۰ بیا خونه ما باهم صحبت کنیم باشه؟
جیسو:باشه ولی چرا؟
رفتم دم گوشش گفتم:میترسم لیا اینجا شنود گذاشته باشه
جیسو:باشه مرسی من تاحالا دوستی نداشتم
ات:الان منو تو با اون کسایی که اونجا نشستن با منشی جیمین باهم دوستیم باشه عزیزم؟
جیسو:مرسی*همو بغل کردن*
یهو صدای جیمین اومد لرز تو بدن جیسو افتاد
جیمین:.......ادامه دارد
بچه ها از این به بعد هر
فیک رو روزی ۱ پارت میزارم که میشه ۲ پارت
شرط
لایک:۲۰ تا ۳۰
کامنت:۳۰ تا ۴۰
دوستون دارم باباییی
ویو ات
از اتاق جلسه خارج شدیم و به سمت یه اتاق دیگه حرکت کردیم که طبقه زیر زمین بود نمیدونم اتاق چی بود
جیمین:ات این اتاق تمرین بچه هاست تمرین تفنگ و بچه ها اینجا رزمی هم کار میکنن اگه دوست داری یاد بگیر
ات:من رزمی بلدم
جیمین با تعجب برگشت سمت من
جیمین:چینجَا؟*یعنی واقعا*
ات:اوهوم
جیمین:عالی شد چه بهتر اگه رزمی خوب باشی مربی ورزش رزمی هم میکنم البته اگه دوست داری
ات:چرا که نه خوشحالم میشم
جیمین:عجیبه معدب شدی
ات:ادوست داری جوری بزنمت که صدای بز بدی؟
جیمین:غلط خوردم اصلا هم معدب نیستی
خندیدم به این حرفش نمیدونم چرا انقدر باهاش کنار میام یه حس آشنایی باهاش دارم حالا ولش رسیدیم یه در جیمین بازش کرد همین که باز کرد برگام ریخت چقدر بزرگ بود فک کنم ۱۰۰۰ متر میشد
جیمین:بچه ها همه جمع شید اینجا
یه جا بود که یه زره بالا بود منو جیمین رفتیم اون بالا بعد ما الکسا و آرنیکا اومدن
جیمین:خوب بچه ها یه خبر جدید شما همتون تنهایی تمرین میکردین و مربی نداشتین از این به بعد خانم کیم ات و جونگ الکسا و یو آرنیکا مربی های شما هستن خوب خانم کیم ات رو مربی کیم صدا میکنین و خانم کیم بهتون حرکات رزمی و تیر اندازی آموزش میده و خانم یو و جونگ هم تیر اندازی آموزش میدن کلاس هاتون شنبه ۲شنبه ۴شنبه و ۵شنبه هاست شما ۲شنبه و ۵شنبه حرکات رزمی و بقیه روز ها تیر اندازی با انواع تفنگ ها فهمیدین؟*داد*
همه:بله رئیس پارک
جیمین:آفرین خوب جیسو بیا اینجا
جیسو فکرهای عجیب غریب کرد و با کلی خوشحالی اومد جلو
جیسو:بله رئیس*ذوق*
جیمین:حق نداری از دستورات مربی ها مخصوصا خانم کیم سرپیچی
کنی و باهاش با پرویی صحبت نمیکنی اگر جواب بدی خودت رو مرده فرض کن فک کنم لیا اومد بهت گفت چه اتفاقی واسش افتاد نه؟گفت؟*داد*
جیسو:ب.بله گ.گفت
جیمین:فهمیدی چی گفتم*داد*
جیسو:بله ر.رئیس پارک
جیسو فک کرد جیمین باهاش کار داره ولی بد ضایع شد یه نیشخند بهش زدم که چشم غره به من رفت بدون اینکه نگاهش کنم گفتم
ات:جیسو جیمین همین الان بهت نگفت اخلاق بدی نباید داشته باشی ایندفعه ازت میگذرم ول یدفعه بعد نه باشه؟
جیسو:چشم
ات:آفرین
جیمین:خوب بچه ها تا ساعت ۹ بمونین الان ساعت ۷:۳۰ و شما تو روزایی که کلاس دارین ساعت ۵ تا ۹ کلاس دارین صبح ها کلاس ندارین من میرم شما هم شروع کنین به تمرین
همه:چشم
جیمین رفت بیرون
ات:بچه ها امروز همتون تیراندازی تمرین کنین برین سر کاراتون ما ۱۰ دقیقه دیگه میایم کاراتون رو میبینیم
همه:چشم مربی کیم
همه رفتن سر کاراشون یه جا پبل بود ما رفتیم اونجا نشستیم
الکسا:این جیسو چقدر بیشعوره
آرنیکا و ات:دقیقا
ات:بچه ها گشنتون نی؟
آرنیکا و الکسا:آره
ات:خوب من میرم به جیمین بگم غذا بیاره
رفتم به جیمین گفتم و گفت که الان برای همه غذا میارن واس همه غذا آوردن و ماهم نشستیم خوردیم
پرش زمانی بعد غذا خوردن
ویو ات
غذا خوردیم خدمتکار اومد جمع کرد بچه ها هم رفتن سر کارشون همینطوری نگاهشون میکردیم دیدم جیسو نمیتونه وسط بزنه رفتم سمتش
ات:جیسو تفنگ رو خوب تو دستت نمیگیری چند ساله که با تفنگ کار میکنی؟
جیسو:۱۰ ماه
ات:خوب پس اشکال نداره ببین باید خوب بگیری تو دستت*کلت خودش رو در اورد*اینطوری متوجه شدی؟
جیسو:بله مربی کیم
ات:جیسو ببین من دوست دارم باهم دوست باشیم ولی تو دوست نداری به نظرم یه زره فک کن اون لیا فقط دوست داره به جیمین بچسبه تو به نظر دختر خیلی خوبی میایچرا این کارا رو میکنی؟
جیسو انگار بغض کرده بود با بغض گفت
جیسو:دشمن جیمین لیا رو فرستاد
ات:چی؟تو از کجا میدونی؟
جیسو:یه بار داشت با تلفن صحبت میکرد شنیدم داشت میگفت .....
ات:صبر کن امشب ساعت ۱۰ بیا خونه ما باهم صحبت کنیم باشه؟
جیسو:باشه ولی چرا؟
رفتم دم گوشش گفتم:میترسم لیا اینجا شنود گذاشته باشه
جیسو:باشه مرسی من تاحالا دوستی نداشتم
ات:الان منو تو با اون کسایی که اونجا نشستن با منشی جیمین باهم دوستیم باشه عزیزم؟
جیسو:مرسی*همو بغل کردن*
یهو صدای جیمین اومد لرز تو بدن جیسو افتاد
جیمین:.......ادامه دارد
بچه ها از این به بعد هر
فیک رو روزی ۱ پارت میزارم که میشه ۲ پارت
شرط
لایک:۲۰ تا ۳۰
کامنت:۳۰ تا ۴۰
دوستون دارم باباییی
۱۶.۵k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.