پارت

پارت۵۴

شوکای به ژان جادوی یاد میداد و ژان خیلی خوب یاد می‌گرفت

ییبو وقتی ژان شوکای صمیمی دید که دارن جادو یاد میگیرن و می‌خندن
ییبو ..اینجا چیکار میکنید
ژان.. شوکای داره بهم جادو یاد میده خیلی خفنه
ییبو.. کجاش خفنه من خیلی بهتر یاد دارم
شوکای.. جادو کن ببینم

ییبو یه جادوی خفن انجام دادکه باحس شوددهنه ژان باز بمونه

ژان ..واییییییییییی میشه به منم یاد بدی
ییبو.. تازه این که کاری نداره میتونم خیلی جادو های خفن تری بهت یاد بدم

شوکای .. تو که اینقد خوبی به ژان و چینیونگ یاد بده منم کارام کمتر میشه فقط به وانگ و چنگ یاد میدم
چینیونگ همون موقع اومد و پشت در بود داشت حرفاشونو میشنید

ییبو من فقط به ژان یاد میدم چینیونگ خیلی خنگه نمیتونم اونم یاد بدم ازش خوشم نمیاد

ژان.. واقعا که چینیونگ اینقد به حرفت گوش میده یکم باهاش مهربون باش
ییبو.. برای اینکه با کسی مهربون باشی باید لیاقت داشته باشه

شوکای.. بیخیال این حرفا من دیگه ژان به خودت می‌سپارم خودت بهش مبارزه و جادو یاد بده منم به بقیه کارام میرسم

یهو چینیونگ اومد تو و گفت منم میخوام ییبو بهم جادو یاد بده اگه به من یاد نده نباید به ژانم یاد بده
ییبو..تو کی باشه که تصمیم بگیری زیادی پرو نشدی
چینیونگ.. مثلا من دختر عموتم یه غریبه به من ترجیح میدی

ییبو.. اره ترجیح میدم خب که چی
چینیونگ.. حق ندارید باهم جادو یاد بگیرید

شوکای.. یه جادو یاد گرفتنه چرا اینقد شلوغش میکنید

ییبو به لج دست ژان گرفت و داشت میرفت گفت
ییبو..ببینم کی میخواد جلوی منو بگیره

چینیونگ از رو حسادت از پشت ژان هول داد ژان افتاد پایین

ییبو ..یقه چینیونک گرفت و گفت
ییبو..چیکار داری میکنی عوضی
دیدگاه ها (۰)

پارت۵۵ژان که افتاد یهویی پلاک زنجیر که تو مکان ممنوعه دیده ب...

پارت۵۶دینگ یوشی یه نامه برای لوسی فرستاد چن ژیوان نامه بورد ...

پارت۵۳لیژان و دینگ در حال تربیت بدنی سربازا بودن یکی از سربا...

پارت۵۲ییبو خوابش نمی‌برد رفت بیرون قدم بزنه که دید ژان بیرون...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p..87شوکای با بقیه رسیدن یوشوشین به وانگ زل زده بود که لینگ...

p..90همگی قدرتشونو گزاشته بودن وداشتن ییبو مهرموم میکردن دین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط