اقای من
اقای من"
پارت۹
جمعه ساعت 3:00 نیمه شب
وقتی با یکی رویاهاتو شریک شدی اما همون فرد کابوس لحظه هات باشه.خانمانسوزه اما تو حتی راضی میشی اون کابوس شیرینو تجربه کنی ...مثل
یک پسر 18 ساله عاشق که از لحظه ای قبل، دیگه توی گوشیش عکس اون فرد رو نداره که نگاهش کنه چون همشونو پاک کرده بود...
روی تختش دراز کشیده بود حتی لباساشم در نیاورده بود.به سقف اتاق زل زده بود
خوشبختانه پدرومادرش نبودن که علت این حالشو بپرسن
تنها چیزی که الان میخواست این بود که با جیمین اون مردو فحش بارون کنن
پس گوشیشوبرداشت و خواست زنگ بزنه که ...
یونگیو جیمین رفته بودن هتل و ...الان یادش میومد.پس ترجیح داد مزاحمشون نشه حداقل دوستش به خواستش رسیده باشه.پس الان چیکار قرار بود بکنه؟
بهتر بود بخوابه؟پاشه فیلم ببینه؟بوکس تمرین کنه؟کوک به کلاسش نرفته بود ولی علاقه ای که از بچگیش داشت باعث شدید بدون استادی یادش بگیره و در این مورد به خودش میبالید
ترجیح میداد الان بخوابه پس بدون اینکه لباساشو دربیاره چشاشو یکم بست تا صداهای تو مغزش یکمم شده خاموش بشن
هتل کیم؛
بعد چند دقیقه از هم اغوشیشون الان تو حموم بودن توی وان ابگرم اغوش مرد مورد علاقش.جیمین داشت رویاشو رسما زندگی میکرد
یوگ
=بگو جیمینم
بنظرت الان تهیونگ و کوک چیکار میکنن
=فک کنم خوابیده باشن.ولی فک نکنم تهیونگ بزاره بخوابه
دوتاشونم خنده ای کردن
ولی من باید باز به کوک زنگ بزنم .تو حموم نکردی ،بکن منم در بیام یکم باهاش حرف بزنم .اصلا نمیدونم یک گربه چجوری تو اب میتونه بمونه .خجالت بکش ابهت گربه هارو بهم زدی میونگ
=وای..میونگ دیگه چیه ..
یونگی از وان پاشو گذاشت زمین..
جیمین فهمید در خطره و حولشو از اویز برداشتو دویید .دروبست و داد زد
گربه ها عصبانی بشن ضرر داره براشون میونگ چون اگه عصبانی شن گرسنه میمونن
=از دست این ج...
دارم میشنوم میونگ
=فقط خفه شو
با لبخندش گوشیشو از روی میز برداشت و به کوک زنگ زد بعد چند بوق
_...الو؟
با صدای کوک لبخندش از بین رفت
کوک؟صدات چرا اینجوریه؟زیاد زدن به کونت ؟وضعو ببین
_چیم..
کوک خوبی؟
_تهیونگ به خوبی ردم کرد ....
بعد صدای هق هقاش اومد
کوک ...من دارم میام اونجا بیدار بمون تا بیام باشه؟
و گوشیو قطع کرد
=چیشده؟کجا میری؟
_یونگ کوک صداش خیلی بد میومد تا حالا این وضعی ندیده بودمش فقط گفت تهیونگ ردم کرد همین حرومزاده فقط بلده دل بشکنه . الان کوک خونه تنهاست نباید تنها بمونه.توهم بیا بریم باهم
تهیونگ درسته برادر کوچیکش بود اما اشتباهای زیادی داشت ولی پدرش...امون از اون پدرش که فقط به کار و ابروش فکر میکرد اون بودکه بزور تهیونگو بع یه زن متحمل کرد...ولی برادر کوچیکش این بین خیلی سختی کشیده بود...
پارت۹
جمعه ساعت 3:00 نیمه شب
وقتی با یکی رویاهاتو شریک شدی اما همون فرد کابوس لحظه هات باشه.خانمانسوزه اما تو حتی راضی میشی اون کابوس شیرینو تجربه کنی ...مثل
یک پسر 18 ساله عاشق که از لحظه ای قبل، دیگه توی گوشیش عکس اون فرد رو نداره که نگاهش کنه چون همشونو پاک کرده بود...
روی تختش دراز کشیده بود حتی لباساشم در نیاورده بود.به سقف اتاق زل زده بود
خوشبختانه پدرومادرش نبودن که علت این حالشو بپرسن
تنها چیزی که الان میخواست این بود که با جیمین اون مردو فحش بارون کنن
پس گوشیشوبرداشت و خواست زنگ بزنه که ...
یونگیو جیمین رفته بودن هتل و ...الان یادش میومد.پس ترجیح داد مزاحمشون نشه حداقل دوستش به خواستش رسیده باشه.پس الان چیکار قرار بود بکنه؟
بهتر بود بخوابه؟پاشه فیلم ببینه؟بوکس تمرین کنه؟کوک به کلاسش نرفته بود ولی علاقه ای که از بچگیش داشت باعث شدید بدون استادی یادش بگیره و در این مورد به خودش میبالید
ترجیح میداد الان بخوابه پس بدون اینکه لباساشو دربیاره چشاشو یکم بست تا صداهای تو مغزش یکمم شده خاموش بشن
هتل کیم؛
بعد چند دقیقه از هم اغوشیشون الان تو حموم بودن توی وان ابگرم اغوش مرد مورد علاقش.جیمین داشت رویاشو رسما زندگی میکرد
یوگ
=بگو جیمینم
بنظرت الان تهیونگ و کوک چیکار میکنن
=فک کنم خوابیده باشن.ولی فک نکنم تهیونگ بزاره بخوابه
دوتاشونم خنده ای کردن
ولی من باید باز به کوک زنگ بزنم .تو حموم نکردی ،بکن منم در بیام یکم باهاش حرف بزنم .اصلا نمیدونم یک گربه چجوری تو اب میتونه بمونه .خجالت بکش ابهت گربه هارو بهم زدی میونگ
=وای..میونگ دیگه چیه ..
یونگی از وان پاشو گذاشت زمین..
جیمین فهمید در خطره و حولشو از اویز برداشتو دویید .دروبست و داد زد
گربه ها عصبانی بشن ضرر داره براشون میونگ چون اگه عصبانی شن گرسنه میمونن
=از دست این ج...
دارم میشنوم میونگ
=فقط خفه شو
با لبخندش گوشیشو از روی میز برداشت و به کوک زنگ زد بعد چند بوق
_...الو؟
با صدای کوک لبخندش از بین رفت
کوک؟صدات چرا اینجوریه؟زیاد زدن به کونت ؟وضعو ببین
_چیم..
کوک خوبی؟
_تهیونگ به خوبی ردم کرد ....
بعد صدای هق هقاش اومد
کوک ...من دارم میام اونجا بیدار بمون تا بیام باشه؟
و گوشیو قطع کرد
=چیشده؟کجا میری؟
_یونگ کوک صداش خیلی بد میومد تا حالا این وضعی ندیده بودمش فقط گفت تهیونگ ردم کرد همین حرومزاده فقط بلده دل بشکنه . الان کوک خونه تنهاست نباید تنها بمونه.توهم بیا بریم باهم
تهیونگ درسته برادر کوچیکش بود اما اشتباهای زیادی داشت ولی پدرش...امون از اون پدرش که فقط به کار و ابروش فکر میکرد اون بودکه بزور تهیونگو بع یه زن متحمل کرد...ولی برادر کوچیکش این بین خیلی سختی کشیده بود...
- ۵۱۳
- ۲۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط