🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#خان_زاده
#فصل_سوم
#پارت3
عینک آفتابیش از چشماش برداشت بهم خیره شد و گفت
_ نیستم من هیچ وقت نمیتونم از تو دلخورباشم این و خودتم میدونی اما گاهی کاری می کنی که مجبور میشم به زور متوسل بشم که اخم کنم که کوتاه نمیام ...
لبخندی بهش زدم و گفتم
فردا شب میبینمت..
دستگیره در رو که باز کردم تا خواستم پامو توی کوچه بزارم دستمو کشید سر جام نشستم و اون بی هوا بدون هیچ استرسی لبامو بوسید تمام حواسم به اطراف بود نکنه کسی ما را اینجا ببینه اما اون وقتی منو می بوسید دیگه سیر نمی شد
بوسه هاش همیشه وهمیشه طولانی و عمیق بود وقتی بالاخره از لبای من دل کند به سمت بیرون اشاره کرد و گفت
_حالا میتونی بری ...
نگران به اطراف نگاه انداختم و گفتم نمیگی کسی میبینه اخه دیوونه ...
از ماشین پیاده شدم تا وقتی که من کلید و تویی درخونه بندازم همونجا منتظر ایستاده وارد حیاط که شدم صدای ماشین و شنیدم که از کوچه دور میشد
به در تکیه دادم چند باری اسمشو زمزمه کردم
شاهو.....
اسمشو خیلی دوست داشتم بهش میومد به صورت جذابش به قد و هیکلش به رفتارش به راه رفتنش و حتی غروری که توی چشماش بود
شاه بودن لیاقتش بود و من آرزوم شده بود ملکه این شاه بشم
ملکه شاهو شدن برای من مثل یه رویا شده بود....
🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#خان_زاده
#فصل_سوم
#پارت3
عینک آفتابیش از چشماش برداشت بهم خیره شد و گفت
_ نیستم من هیچ وقت نمیتونم از تو دلخورباشم این و خودتم میدونی اما گاهی کاری می کنی که مجبور میشم به زور متوسل بشم که اخم کنم که کوتاه نمیام ...
لبخندی بهش زدم و گفتم
فردا شب میبینمت..
دستگیره در رو که باز کردم تا خواستم پامو توی کوچه بزارم دستمو کشید سر جام نشستم و اون بی هوا بدون هیچ استرسی لبامو بوسید تمام حواسم به اطراف بود نکنه کسی ما را اینجا ببینه اما اون وقتی منو می بوسید دیگه سیر نمی شد
بوسه هاش همیشه وهمیشه طولانی و عمیق بود وقتی بالاخره از لبای من دل کند به سمت بیرون اشاره کرد و گفت
_حالا میتونی بری ...
نگران به اطراف نگاه انداختم و گفتم نمیگی کسی میبینه اخه دیوونه ...
از ماشین پیاده شدم تا وقتی که من کلید و تویی درخونه بندازم همونجا منتظر ایستاده وارد حیاط که شدم صدای ماشین و شنیدم که از کوچه دور میشد
به در تکیه دادم چند باری اسمشو زمزمه کردم
شاهو.....
اسمشو خیلی دوست داشتم بهش میومد به صورت جذابش به قد و هیکلش به رفتارش به راه رفتنش و حتی غروری که توی چشماش بود
شاه بودن لیاقتش بود و من آرزوم شده بود ملکه این شاه بشم
ملکه شاهو شدن برای من مثل یه رویا شده بود....
🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
۸.۵k
۰۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.