سرنوشت
#سرنوشت
#Part۱۲۲
بیشتر لباشو چسبوندو بوسه های طولانی میذاشت منم همراییش میکردم انگار تشنه بود منم ازون تشنه تر دلم مسخاست زمان همینجا متوقف بشه و تو همین حالت بمونیم پیشونیشو به پیشونیم چسبوندو نفس نفس میزد سرشو تو گردنم فرو برد و نفس عمیقی کشید با موهاش بازی میکردم و دستمو نوازش وار رو گردنش میکشیدم تو بغلش احساس ارامش عجیبی داشتم انگار با اومدن تو بغلش تمام درد و رنجام فراموش میکردم بوسه ارومی رو گردنم گذاشت و سرشو برداشت و با شیطنت گفت
ــ دلم برا بو کردنت تنگ شده بود برا بوسیدنت برا همه چیت
یه تار ابرومو بالا دادمو گفتم
.: شما اگه دلتنگ بودی سه ماه مث خرس نمیخابیدی
سرشو انداخت پایینو گفت
ــ معذرت میخام
سرمو رو پاش گذاشتمو به چشماش زل زدمو گفتم
.: یا باهات شوخی کردم چرا همش معذرت خواهی میکنی من نمیخام انقد ضعیف باشی من شخصیت قبلیتو میخام ولی میدونی چیه موهای بلندتو دوس دارم دست من باشه نمیزارم هیچ وقت کوتاهش کنی ولی حیف
گونمو نوازش کردو گفت
ــ اخ من قربون دوست داشتنت چشم کوتاه نمیکنم هرطور شما بخای
مظلوم گفتم
.: شوهر پشمالو نمیخام باید کرک و پراتو بچینم مرتب باشی بهتره
اخمی کردو. گفت
ــ الان من کوتاش کنم یانه دستور چیه
.: دستور همونیه که گفتم امروز قراره بریم سلمونی پشماتو کوتاه کنیم
ــ اونوخ من چجوری بیام کولم میکنی
.: نه خیر از همین الان باید تمرین کنی راه بری تنبلی هم نداریم
چشمی گفت سرمو از رو پاش برداشتم و بلند شدم دستمو سمتش دراز کردم و گفتم
.: پاشو راه بریم
دستشو تو دستم گذاشت و بلند شد یه دستشو دور گردنم انداختم یکیشم دور کمرش ولی خب دختره خر تو مگه میتونی وزنشو تحمل کنی اروم اروم راه میرفت چندبار دور خونه چرخیدیمو راه رفتیم داشت باذوق راه میرفت داشت پیشرفت میکرد بهش گفتم
.: خب حالا یه لحظه وایسا خودت تنهایی باید راه بری
باشه ای گفتو قدم اولو بدون کمک من یا چیز دیگه ای برداشت داشت راه میرفت دور تر ازش ایستادم و گفتم
.: اگه تا اینجا اومدی یه جایزه بهت میدم
با قدمای اروم بسمتم میومد کمی عقب تر رفتم که با خنده گفت
ــ عه جر زنی نکن هی داری میری عقب...
#Part۱۲۲
بیشتر لباشو چسبوندو بوسه های طولانی میذاشت منم همراییش میکردم انگار تشنه بود منم ازون تشنه تر دلم مسخاست زمان همینجا متوقف بشه و تو همین حالت بمونیم پیشونیشو به پیشونیم چسبوندو نفس نفس میزد سرشو تو گردنم فرو برد و نفس عمیقی کشید با موهاش بازی میکردم و دستمو نوازش وار رو گردنش میکشیدم تو بغلش احساس ارامش عجیبی داشتم انگار با اومدن تو بغلش تمام درد و رنجام فراموش میکردم بوسه ارومی رو گردنم گذاشت و سرشو برداشت و با شیطنت گفت
ــ دلم برا بو کردنت تنگ شده بود برا بوسیدنت برا همه چیت
یه تار ابرومو بالا دادمو گفتم
.: شما اگه دلتنگ بودی سه ماه مث خرس نمیخابیدی
سرشو انداخت پایینو گفت
ــ معذرت میخام
سرمو رو پاش گذاشتمو به چشماش زل زدمو گفتم
.: یا باهات شوخی کردم چرا همش معذرت خواهی میکنی من نمیخام انقد ضعیف باشی من شخصیت قبلیتو میخام ولی میدونی چیه موهای بلندتو دوس دارم دست من باشه نمیزارم هیچ وقت کوتاهش کنی ولی حیف
گونمو نوازش کردو گفت
ــ اخ من قربون دوست داشتنت چشم کوتاه نمیکنم هرطور شما بخای
مظلوم گفتم
.: شوهر پشمالو نمیخام باید کرک و پراتو بچینم مرتب باشی بهتره
اخمی کردو. گفت
ــ الان من کوتاش کنم یانه دستور چیه
.: دستور همونیه که گفتم امروز قراره بریم سلمونی پشماتو کوتاه کنیم
ــ اونوخ من چجوری بیام کولم میکنی
.: نه خیر از همین الان باید تمرین کنی راه بری تنبلی هم نداریم
چشمی گفت سرمو از رو پاش برداشتم و بلند شدم دستمو سمتش دراز کردم و گفتم
.: پاشو راه بریم
دستشو تو دستم گذاشت و بلند شد یه دستشو دور گردنم انداختم یکیشم دور کمرش ولی خب دختره خر تو مگه میتونی وزنشو تحمل کنی اروم اروم راه میرفت چندبار دور خونه چرخیدیمو راه رفتیم داشت باذوق راه میرفت داشت پیشرفت میکرد بهش گفتم
.: خب حالا یه لحظه وایسا خودت تنهایی باید راه بری
باشه ای گفتو قدم اولو بدون کمک من یا چیز دیگه ای برداشت داشت راه میرفت دور تر ازش ایستادم و گفتم
.: اگه تا اینجا اومدی یه جایزه بهت میدم
با قدمای اروم بسمتم میومد کمی عقب تر رفتم که با خنده گفت
ــ عه جر زنی نکن هی داری میری عقب...
۷.۵k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.