وقتی باهم میرین دریا🌊✨p ۱
چند p :نا معلوم
شخصیت ها:تهیونگ، پرنیا( https://wisgoon.com/prenia90 این دوست عزیزمون هستن), مبینا(اسم خودمه که خواهر پرنیا هستم) , جیمین
ژانر:مافیا، خوناشام، دارک
معرفی شخصیت های اصلی :
اسم:تهیونگ
سن:۱۳۸ (خوناشامه)
قد:۱۷۵
وزن:۶۰k
خانواده:برادر(جیمین)، همسر (در اینده)
شغل:مافیا=اعضای بدن
استعداد ها:بکس _تیر اندازی
اسم :پرنیا
سن:۲۳(ادم عادی)
قد:۱۶۰
وزن:۴۵k
خانواده:خواهر(مبینا)، همسر(در اینده)
شغل:گارسون کافه مافیا ها
استعدادها:جاسوس _بکس
خلاصه ای از فیک(وقتی باهم میرین دریا🌊✨) :تهیونگ و پرنیا توی دریا باهم اشنا میشن که یه شب تهیونگ تصمیم میگره بعد از چندین سال بره به کافه ای که کلی مافیا هستن و......
ویو پرنیا💙✨
بعد از یه روز کاری خیلی خسته کننده دارم میرم خونه بنظرم برم دریا شاید یه زره حالم خوب شد و این خستگی از تنم بیرون رفت رفتم خونه یه دوش ده مینی گرفتم اومدم بیرون یه لباس خونگی پوشیدم یه نودل درست کردم خوردم رفتم اتاقم یه میکاپ ساده انجام دادم و رفتم یه تیپ خیلی ساده و دارک و خفن زدم(عکسش رو میزارم) و رفتم تاکسی گرفتم و رفتم سمت ساحل رسیدم اروم قدم برمیداشتم خیلی صدای دریا برام ارامش بخش بود نشستم روی ماسه ها موهام رو باز کردم تا نسیم دریا بهم بخوره چشمام رو بستم خیلی حس خوبی داشت
ویو تهیونگ🌑🌙
اعصابم خورد شده بود تشنه به خون یه انسان بودم قرصی که این حس رو برطرف میکرد رو خوردم وقتی به دریا میرم حس خیلی خوبی دارم پس تصمیم گرفتم که برم دریا یه هودی مشکی با شلوارک کوتاه مشکی پوشیدم با کفش های کتونیم رو پوشیدم و با دوتا بادیگارد رفتم سوار ماشین شدم تا برسیم به بیرون خیره شده بودم بعد از رسیدنم بادیگارد ها جلوی ماشین وایستاده بودن پیاده شدم دیدم یه دختر نشسته روی ماسه ها و پاهاش رو بغل کرده رفتم پیشش نشستم که چشاش رو باز کرد و به من نگاه کرد چند دیقه چشم تو چشم به هم خیره شدیم چشماش یه ترکیب خیلی خاصی بود انگار خاکستری با عسلی بود
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
شخصیت ها:تهیونگ، پرنیا( https://wisgoon.com/prenia90 این دوست عزیزمون هستن), مبینا(اسم خودمه که خواهر پرنیا هستم) , جیمین
ژانر:مافیا، خوناشام، دارک
معرفی شخصیت های اصلی :
اسم:تهیونگ
سن:۱۳۸ (خوناشامه)
قد:۱۷۵
وزن:۶۰k
خانواده:برادر(جیمین)، همسر (در اینده)
شغل:مافیا=اعضای بدن
استعداد ها:بکس _تیر اندازی
اسم :پرنیا
سن:۲۳(ادم عادی)
قد:۱۶۰
وزن:۴۵k
خانواده:خواهر(مبینا)، همسر(در اینده)
شغل:گارسون کافه مافیا ها
استعدادها:جاسوس _بکس
خلاصه ای از فیک(وقتی باهم میرین دریا🌊✨) :تهیونگ و پرنیا توی دریا باهم اشنا میشن که یه شب تهیونگ تصمیم میگره بعد از چندین سال بره به کافه ای که کلی مافیا هستن و......
ویو پرنیا💙✨
بعد از یه روز کاری خیلی خسته کننده دارم میرم خونه بنظرم برم دریا شاید یه زره حالم خوب شد و این خستگی از تنم بیرون رفت رفتم خونه یه دوش ده مینی گرفتم اومدم بیرون یه لباس خونگی پوشیدم یه نودل درست کردم خوردم رفتم اتاقم یه میکاپ ساده انجام دادم و رفتم یه تیپ خیلی ساده و دارک و خفن زدم(عکسش رو میزارم) و رفتم تاکسی گرفتم و رفتم سمت ساحل رسیدم اروم قدم برمیداشتم خیلی صدای دریا برام ارامش بخش بود نشستم روی ماسه ها موهام رو باز کردم تا نسیم دریا بهم بخوره چشمام رو بستم خیلی حس خوبی داشت
ویو تهیونگ🌑🌙
اعصابم خورد شده بود تشنه به خون یه انسان بودم قرصی که این حس رو برطرف میکرد رو خوردم وقتی به دریا میرم حس خیلی خوبی دارم پس تصمیم گرفتم که برم دریا یه هودی مشکی با شلوارک کوتاه مشکی پوشیدم با کفش های کتونیم رو پوشیدم و با دوتا بادیگارد رفتم سوار ماشین شدم تا برسیم به بیرون خیره شده بودم بعد از رسیدنم بادیگارد ها جلوی ماشین وایستاده بودن پیاده شدم دیدم یه دختر نشسته روی ماسه ها و پاهاش رو بغل کرده رفتم پیشش نشستم که چشاش رو باز کرد و به من نگاه کرد چند دیقه چشم تو چشم به هم خیره شدیم چشماش یه ترکیب خیلی خاصی بود انگار خاکستری با عسلی بود
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
۱۰.۶k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.