دروغ واقعی
دروغ واقعی
پارت چهارم
نامجون:باشه بیا بریم پیش پسرا
نامجون دستمو گرفت و رفتیم پایین
با رفتنمون پیش بقیه تهیونگ یه جوری نگام کرد که به زور میتونستم آب دهنمو قورت بدم نشستیم که با حرف تهیونگ همه ساکت شدن
تهیونگ: تو از کی به ارث بردی به مامانت که نمیخوره این کاره باشه(رو به آت)
ات:چه کاری؟
تهیونگ:جنده بازی
شوگا: این چه حرفیه میزنی
تهیونگ: نمی بینی ؟! یک ساعته با نامجون رفته تو اتاق الانم که اومد دستشو گرفته بود از اون طرف عکسش با دوست پسرش همه جا پخش شده به منم که میگه دوست دارم دیشبم با یه پسره ی دیگه رفته بود تو ماشین پای کثافت کاریش (بلند)
ات: چرا چرت و پرت میگی
تهیونگ: من چرت و پرت میگم ؟!(خنده عصبی)
ات:آره داری چرت و پرت میگی ...بزار درست تر بگم داری گوه اضافه میخوری
تهیونگ:تو مگه نگفتی منو دوست داری
ات:تمام حرفام از سر دلسوزی بود ، نه چیز دیگه ای.....
تهیونگ:یعنی تو دوسم نداری ؟
ات:معلومه که نه آخه براچی باید دوست داشته باشم؟ تو خودت دوست دختر داری
تهیونگ: این دفعه واقعاً دیگه نمی خوام ببینمت نمیشه فقط خودت رو یه جا گم و گور کنی؟
ات: گم کنم ؟.....باشه
گوشیمو برداشتم و از اونجا اومدم بیرون واقعا از هیچ کدومشون انتظار نداشتم تهیونگ این حرفارو بهم زده ولی از دست بقیشون بیشتر ناراحتم فقط نشسته بودن و نگاه می کردن واقعاً باورم نمیشه اینا همون پسرایین که می گفتن همیشه مثل برادر هوامو دارن
با زنگ گوشیم دست از افکارم کشیدم که دیدم جیمینه مغزم می گفت جواب نده اما قلبم می گفت گناه داره جوابشو بده تصمیم گرفتم به حرف قلبم عمل کنم و جوابشو دادم
ات:الو ( سرد)
جیمین:تو کجایی ؟
ات:بیرون
جیمین:میدونم بیرونی کجایی میخوام بیام دنبالت
ات:لازم نکرده
جیمین:ات این دعواها تو گروه خیلی چیز عادیه
ات:براچی داری اینارو میگی؟
جیمین:که برگردی خونه
ات:جیمینا
جیمین:بله
ات:من عا...ولش کن مهم نیست .. خداحافظ
پارت چهارم
نامجون:باشه بیا بریم پیش پسرا
نامجون دستمو گرفت و رفتیم پایین
با رفتنمون پیش بقیه تهیونگ یه جوری نگام کرد که به زور میتونستم آب دهنمو قورت بدم نشستیم که با حرف تهیونگ همه ساکت شدن
تهیونگ: تو از کی به ارث بردی به مامانت که نمیخوره این کاره باشه(رو به آت)
ات:چه کاری؟
تهیونگ:جنده بازی
شوگا: این چه حرفیه میزنی
تهیونگ: نمی بینی ؟! یک ساعته با نامجون رفته تو اتاق الانم که اومد دستشو گرفته بود از اون طرف عکسش با دوست پسرش همه جا پخش شده به منم که میگه دوست دارم دیشبم با یه پسره ی دیگه رفته بود تو ماشین پای کثافت کاریش (بلند)
ات: چرا چرت و پرت میگی
تهیونگ: من چرت و پرت میگم ؟!(خنده عصبی)
ات:آره داری چرت و پرت میگی ...بزار درست تر بگم داری گوه اضافه میخوری
تهیونگ:تو مگه نگفتی منو دوست داری
ات:تمام حرفام از سر دلسوزی بود ، نه چیز دیگه ای.....
تهیونگ:یعنی تو دوسم نداری ؟
ات:معلومه که نه آخه براچی باید دوست داشته باشم؟ تو خودت دوست دختر داری
تهیونگ: این دفعه واقعاً دیگه نمی خوام ببینمت نمیشه فقط خودت رو یه جا گم و گور کنی؟
ات: گم کنم ؟.....باشه
گوشیمو برداشتم و از اونجا اومدم بیرون واقعا از هیچ کدومشون انتظار نداشتم تهیونگ این حرفارو بهم زده ولی از دست بقیشون بیشتر ناراحتم فقط نشسته بودن و نگاه می کردن واقعاً باورم نمیشه اینا همون پسرایین که می گفتن همیشه مثل برادر هوامو دارن
با زنگ گوشیم دست از افکارم کشیدم که دیدم جیمینه مغزم می گفت جواب نده اما قلبم می گفت گناه داره جوابشو بده تصمیم گرفتم به حرف قلبم عمل کنم و جوابشو دادم
ات:الو ( سرد)
جیمین:تو کجایی ؟
ات:بیرون
جیمین:میدونم بیرونی کجایی میخوام بیام دنبالت
ات:لازم نکرده
جیمین:ات این دعواها تو گروه خیلی چیز عادیه
ات:براچی داری اینارو میگی؟
جیمین:که برگردی خونه
ات:جیمینا
جیمین:بله
ات:من عا...ولش کن مهم نیست .. خداحافظ
۹.۳k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.