Part13✨
Part13✨
ا.ت ی لحظه قبل اینکه فک کنه چی میشه یهو برمیگرده طرف شوگا ..
ا.ت:چیی.. واقعا میخای درشون بیاری ؟!.. ولی من اونموقعه کور میشم نمیتونم جایی رو ببینم
یونگی: (درحالی که لب هاشو بهم چسبونده که نخنده) جرعت داری ی بار دیگ اونکارو کن ببین چیکار میکنم😂
ا.ت: مسخرهه😒 (ا.ت بدون اینکه متوجه بشع دوباره کارشو تکرار کرد که با نفس های تند شوگا که از اعصبانیت بود مواجه شد و برگشت طرفش که با اخم های غلیظی نگاش میکرد...) چیزه .. ببخشید ندونسته . انجامش دادم🥺
یونگی:باش .. امشب برمیگردیم سئول .. همه منتظر مان..
ا.ت: یونگی من..
یونگی: ( دست ا.ت رو میگیره) نگران نباش .. من کنارتم..
سئول**
ویو ا.ت**
برگشتیم سئول و طبق گفته یونگی هنه منتظر ما بودن ولی انگار مادر یونگی از برگشتن من خوشحال نبود..
ا.ت ی لحظه قبل اینکه فک کنه چی میشه یهو برمیگرده طرف شوگا ..
ا.ت:چیی.. واقعا میخای درشون بیاری ؟!.. ولی من اونموقعه کور میشم نمیتونم جایی رو ببینم
یونگی: (درحالی که لب هاشو بهم چسبونده که نخنده) جرعت داری ی بار دیگ اونکارو کن ببین چیکار میکنم😂
ا.ت: مسخرهه😒 (ا.ت بدون اینکه متوجه بشع دوباره کارشو تکرار کرد که با نفس های تند شوگا که از اعصبانیت بود مواجه شد و برگشت طرفش که با اخم های غلیظی نگاش میکرد...) چیزه .. ببخشید ندونسته . انجامش دادم🥺
یونگی:باش .. امشب برمیگردیم سئول .. همه منتظر مان..
ا.ت: یونگی من..
یونگی: ( دست ا.ت رو میگیره) نگران نباش .. من کنارتم..
سئول**
ویو ا.ت**
برگشتیم سئول و طبق گفته یونگی هنه منتظر ما بودن ولی انگار مادر یونگی از برگشتن من خوشحال نبود..
۱۳.۰k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.