Psychic lover۱۴
Psychic lover۱۴
وقتی رفتم زیر دوش…احساس
آرامش کردم.خیلی حس خوبی
بود.اون قسمت های کبودی خیلی درد
میکرد.شامپوش خوش بو بود.من
موهام جوری هستش که بوی شامپو
رو به خودش میگیره.واقعا خوشبو بود
لیف و به شامپو بدنی که بود آغشته کردم
و محکم میکشیدم رو بدن ظریفم.
قسمت های کبودی رو زیاد فشار ندادم.
بعد نیم ساعت اومدم بیرون
اون چیزایی که داده بود رو پوشیدم.
واو.
لعنتی چقدر تیشرتش بزرگه
آدم توش گم میشه.
حوله ای نداد بهم پس یکم آب موهام رو
گرفتم و رفتم پایین.
دیدم نیست…داشتم دنبالش میگشتم
که از پشت سرم صدایی اومد
……:اینجام
یعنی چند متر پریدم هوا!لعنتی!
دیدم رفت رو مبل نشت
منم باهاش کار داشتم رفتم جلوش
وایسادم .تیشرتش گشاد بود
اما فقط تا رانم بود.معذب بودم…
با دستم تیشرت رو میاوردم
پایین و گفتم
سونا:من گشنمه
خدایش خیلی کیوت گفتم.شبیه این
بچه مظلوما وقتی
اذیتشون میکنی..
…….:برات نودل گذاشتم رو میزه برو
کوفت کن بعدش بیا همینجا وایسا
وقتی این رو گفت مثل بچه هایی که
بهشون ابنبات دادی چشام برق
زد به سمت آشپز خونه رفتم
شروع کردم به خوردن یک هفته
بیشتر میشد چیزی نخورده بودم
…………
ظرف نودل رو شستم گذاشتم
پیش بقیه ظرفا
طبق چیزی که گفته بود
همونجا وایسادم
…….:خوب خانم کوچولو
با هر کلمه ای که میگفت
بیشتر استرس میگرفتم
…….:اینجا خدمتکاری نداره(همه حرفاش سرده)
سونا:اها(ترس)
……:اها؟تو باید اینجا رو تمیز
کنی و برام غذا درست کنی
سونا:من کلفتت نیستم
…..:؟
سونا:بی سرپناه هم نیستم که
بترسم بندازیم بیرون عوضی
…..:خوب پس دلت کتک میخواد؟
وقتی رفتم زیر دوش…احساس
آرامش کردم.خیلی حس خوبی
بود.اون قسمت های کبودی خیلی درد
میکرد.شامپوش خوش بو بود.من
موهام جوری هستش که بوی شامپو
رو به خودش میگیره.واقعا خوشبو بود
لیف و به شامپو بدنی که بود آغشته کردم
و محکم میکشیدم رو بدن ظریفم.
قسمت های کبودی رو زیاد فشار ندادم.
بعد نیم ساعت اومدم بیرون
اون چیزایی که داده بود رو پوشیدم.
واو.
لعنتی چقدر تیشرتش بزرگه
آدم توش گم میشه.
حوله ای نداد بهم پس یکم آب موهام رو
گرفتم و رفتم پایین.
دیدم نیست…داشتم دنبالش میگشتم
که از پشت سرم صدایی اومد
……:اینجام
یعنی چند متر پریدم هوا!لعنتی!
دیدم رفت رو مبل نشت
منم باهاش کار داشتم رفتم جلوش
وایسادم .تیشرتش گشاد بود
اما فقط تا رانم بود.معذب بودم…
با دستم تیشرت رو میاوردم
پایین و گفتم
سونا:من گشنمه
خدایش خیلی کیوت گفتم.شبیه این
بچه مظلوما وقتی
اذیتشون میکنی..
…….:برات نودل گذاشتم رو میزه برو
کوفت کن بعدش بیا همینجا وایسا
وقتی این رو گفت مثل بچه هایی که
بهشون ابنبات دادی چشام برق
زد به سمت آشپز خونه رفتم
شروع کردم به خوردن یک هفته
بیشتر میشد چیزی نخورده بودم
…………
ظرف نودل رو شستم گذاشتم
پیش بقیه ظرفا
طبق چیزی که گفته بود
همونجا وایسادم
…….:خوب خانم کوچولو
با هر کلمه ای که میگفت
بیشتر استرس میگرفتم
…….:اینجا خدمتکاری نداره(همه حرفاش سرده)
سونا:اها(ترس)
……:اها؟تو باید اینجا رو تمیز
کنی و برام غذا درست کنی
سونا:من کلفتت نیستم
…..:؟
سونا:بی سرپناه هم نیستم که
بترسم بندازیم بیرون عوضی
…..:خوب پس دلت کتک میخواد؟
۴.۷k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.