یکی بود یکی نبود
یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچکی نبود
کیا زمستونای سرد و پراز سوز روستاهاشون رو یادشونه که توی خونه چوبی و گلی و تلاریشون
کنج همون اتاق که وسطش کرسی گرمی بود که همه دورش جمع میشدیم وشام و ناهار میخوردیم وتوی شب نشینی هامون به هم دل میدادیم و قلوه میگرفتیم
کیا یادشونه که همین سینی رویی که الان نوستالژی زیبای ما دهه شصتی ها شده تو
همون سیاهه زمستون مامان خونه تو گمج سفالی لوبیا میپخت و تو این سینی کلی پیاله مخلفات جمع و جور میکرد وارد همون اتاقی که دارم از صفاش میگممیشد و ما با چه عشقی دور هم شام میخوردیم
کیا قشنگ یادشونه که بخاری هیزمی خونه هامون چقدر گرم میکرد و باصفا بود عطر چوب آتیش گرفته توی فضای اتاق گلی حال مارو مست صفاش میکرد
این وسطا یادتونه گاهی بخاطر بارش برف شبانه کابل برقا آسیب میدید و برقا خاموش میشد
بابای خونه دادمیزد هیچکی از سرجاش پا نشه و خودش میرفت کنج اون طاقچه قدیمی باصفا چراغ نفتی رو میآورد و روشن میکرد و هموون خوشحال میشدیم
یادتونه بعد چند ساعت برقا که می اومد بلند صلوات میدادیم.
باز میچپیدیم زیر اونکرسی گرم و نرم
الان چی شده الان جای سینی رویی سینی مجلل اومده
جای بخاری هیزمی که همه رو دور هم جمع میکرد پکیج و شوفاژه
جای اون شب نشینی های پراز قصه های جور واجور یه گوشی دست هممونه که شده کل خانوادمون
برقا که میره هممون چراغ قوه گوشی رو روشنمیکنیم دیگه خبری از چراغ نفتی شیشه لوله ای نیست
اره بچه ها دنیا داره جوون میشه
اما ما موندیم کلی خاطره و حسرت گذشته ای که مثل باد رفت
گذشته ای که حتی فکر خاطراتش حالمون رو خوب میکنه .
خوشحال میشم تو هم از خاطرات قدیمی برام کامنت کنی
غیر از خدای مهربون هیچکی نبود
کیا زمستونای سرد و پراز سوز روستاهاشون رو یادشونه که توی خونه چوبی و گلی و تلاریشون
کنج همون اتاق که وسطش کرسی گرمی بود که همه دورش جمع میشدیم وشام و ناهار میخوردیم وتوی شب نشینی هامون به هم دل میدادیم و قلوه میگرفتیم
کیا یادشونه که همین سینی رویی که الان نوستالژی زیبای ما دهه شصتی ها شده تو
همون سیاهه زمستون مامان خونه تو گمج سفالی لوبیا میپخت و تو این سینی کلی پیاله مخلفات جمع و جور میکرد وارد همون اتاقی که دارم از صفاش میگممیشد و ما با چه عشقی دور هم شام میخوردیم
کیا قشنگ یادشونه که بخاری هیزمی خونه هامون چقدر گرم میکرد و باصفا بود عطر چوب آتیش گرفته توی فضای اتاق گلی حال مارو مست صفاش میکرد
این وسطا یادتونه گاهی بخاطر بارش برف شبانه کابل برقا آسیب میدید و برقا خاموش میشد
بابای خونه دادمیزد هیچکی از سرجاش پا نشه و خودش میرفت کنج اون طاقچه قدیمی باصفا چراغ نفتی رو میآورد و روشن میکرد و هموون خوشحال میشدیم
یادتونه بعد چند ساعت برقا که می اومد بلند صلوات میدادیم.
باز میچپیدیم زیر اونکرسی گرم و نرم
الان چی شده الان جای سینی رویی سینی مجلل اومده
جای بخاری هیزمی که همه رو دور هم جمع میکرد پکیج و شوفاژه
جای اون شب نشینی های پراز قصه های جور واجور یه گوشی دست هممونه که شده کل خانوادمون
برقا که میره هممون چراغ قوه گوشی رو روشنمیکنیم دیگه خبری از چراغ نفتی شیشه لوله ای نیست
اره بچه ها دنیا داره جوون میشه
اما ما موندیم کلی خاطره و حسرت گذشته ای که مثل باد رفت
گذشته ای که حتی فکر خاطراتش حالمون رو خوب میکنه .
خوشحال میشم تو هم از خاطرات قدیمی برام کامنت کنی
۱۱۴.۸k
۰۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.