رمان همسر اجباری پارت سی و دو
#رمان_همسر_اجباری #پارت_سی و دو
....آنا.....
بعدش آهنگ شادحامد پهالن بود و باهاش شروع کردم به رقصیدن .اونقدر واسه خودم ناز میومدم که نگو. یه لحظه
احساس کردم یکی تو راهرو بود برگشتم سمت در ورودی.جیغ بنفش کشیدم.
-چرا جیغ میزنی آنا منم چقدر قشنگ میرقصی عزیزم میشه ادامه بدی .
_آریا چرا چشات قرمزه چی شده.
آروم آروم اومد نشست رو کاناپه کنترل دستگاه رو برداشت و یه بار دیگه پلی کرد جلوش معذب بودم
_آریا من برم لباسمو عوض کنم میام.
_آنا بیا برقص واسم همین که گفتم .تو زن منی این حق منه میفهمی ها!! اگه بری خونت پای خودته.
به ناچار برگشتم .کاش این حرفش از ته قلبش بود.هرچند راضی نبودم اما داشتم زیر نگاه آریا میرقصیدم.آریایی که
معلوم نبود چه مرگش بود. هه یه پوزخند بهش زدم و شروع کردم به رقصیدن تا حاال نگاه آریا انقدر زوم نبود رومن
با یه لبخند. پیشونیش عرق کرده بود.اونم پاشد و با کنترل آهنگو زیرو رو کرد و رسید به یه آهنگ خارجی اومد
سمتم خدایا من تحمل این کاراشو ندارم آریا همینجوریشم با رفتارای بدش تا حدودی وابسته ام کرده بودو نگرانش
میشدم .حاال با این نگاهاش داشت مثال کبریت مینداخت تو انبار باروت.اومد بهم نزدیک شدوبا دستش دستمو
گرفت تو دستش واونیکی دستش دور کمرم منم واسه تکمیل حرکتهای رقصش دستمو گذاشتم رو سینه اش باهاش
شروع کردم به رقصیدن خیلی نرم و اروم میرقصید .قدم تا زیر چونش میرسید دهنش بوی بد الکل
میدادعقلم میگفت پس بکشم اما دلم یه چیز دیگه ای میخواست خیلی سخت بود.سرمو گذاشتم رو سینه
اش قطره اشک لج بازی چکید رو گونم. آروم سرشو به سرم نزدیک کرد. قبل این که من کاری کنم لبشو گذاشت رو
پیشونیم و بوسید.داشت منو بیشتر به خودش میچسبوند.من آریا رو دوست داشتم اما اینطوری نمیخواستمش
نمیخواستم تومستی منوبخواد.واسه همین
پارچ آب که رو عسلی کنارش رو ریختم روش ودادزدم
آریا با مشت زدم به سینه اش آریا بس کن تورو خدا آری تو عاشق زیبایی .من زیبا نیستم من آنام آنایی که ازش
متنفری .با مشت به سینه اش میزدم آریا به خودت بیا کم خودتو عذاب بده .آریا دستامو گرفت و منو کشید تو
بغلش.
_آنی آروم باش من امروز زیاد شکستم نترس.با این مشتایی که زدی حالم خوب شد اما دلم امشب شکست تموم شد
آدم آهنی شدم. آنی باهات کاری ندارم فقط دلم واست سوخت. ک ترسیدی ازم
-آریا چرابگو چی شده.
_هیچی نپرس آنا
وبهم پشت کرد و رفت .تو اتاقش، رفتم در زدم
_آریا
Comments please (^_-)🎈
....آنا.....
بعدش آهنگ شادحامد پهالن بود و باهاش شروع کردم به رقصیدن .اونقدر واسه خودم ناز میومدم که نگو. یه لحظه
احساس کردم یکی تو راهرو بود برگشتم سمت در ورودی.جیغ بنفش کشیدم.
-چرا جیغ میزنی آنا منم چقدر قشنگ میرقصی عزیزم میشه ادامه بدی .
_آریا چرا چشات قرمزه چی شده.
آروم آروم اومد نشست رو کاناپه کنترل دستگاه رو برداشت و یه بار دیگه پلی کرد جلوش معذب بودم
_آریا من برم لباسمو عوض کنم میام.
_آنا بیا برقص واسم همین که گفتم .تو زن منی این حق منه میفهمی ها!! اگه بری خونت پای خودته.
به ناچار برگشتم .کاش این حرفش از ته قلبش بود.هرچند راضی نبودم اما داشتم زیر نگاه آریا میرقصیدم.آریایی که
معلوم نبود چه مرگش بود. هه یه پوزخند بهش زدم و شروع کردم به رقصیدن تا حاال نگاه آریا انقدر زوم نبود رومن
با یه لبخند. پیشونیش عرق کرده بود.اونم پاشد و با کنترل آهنگو زیرو رو کرد و رسید به یه آهنگ خارجی اومد
سمتم خدایا من تحمل این کاراشو ندارم آریا همینجوریشم با رفتارای بدش تا حدودی وابسته ام کرده بودو نگرانش
میشدم .حاال با این نگاهاش داشت مثال کبریت مینداخت تو انبار باروت.اومد بهم نزدیک شدوبا دستش دستمو
گرفت تو دستش واونیکی دستش دور کمرم منم واسه تکمیل حرکتهای رقصش دستمو گذاشتم رو سینه اش باهاش
شروع کردم به رقصیدن خیلی نرم و اروم میرقصید .قدم تا زیر چونش میرسید دهنش بوی بد الکل
میدادعقلم میگفت پس بکشم اما دلم یه چیز دیگه ای میخواست خیلی سخت بود.سرمو گذاشتم رو سینه
اش قطره اشک لج بازی چکید رو گونم. آروم سرشو به سرم نزدیک کرد. قبل این که من کاری کنم لبشو گذاشت رو
پیشونیم و بوسید.داشت منو بیشتر به خودش میچسبوند.من آریا رو دوست داشتم اما اینطوری نمیخواستمش
نمیخواستم تومستی منوبخواد.واسه همین
پارچ آب که رو عسلی کنارش رو ریختم روش ودادزدم
آریا با مشت زدم به سینه اش آریا بس کن تورو خدا آری تو عاشق زیبایی .من زیبا نیستم من آنام آنایی که ازش
متنفری .با مشت به سینه اش میزدم آریا به خودت بیا کم خودتو عذاب بده .آریا دستامو گرفت و منو کشید تو
بغلش.
_آنی آروم باش من امروز زیاد شکستم نترس.با این مشتایی که زدی حالم خوب شد اما دلم امشب شکست تموم شد
آدم آهنی شدم. آنی باهات کاری ندارم فقط دلم واست سوخت. ک ترسیدی ازم
-آریا چرابگو چی شده.
_هیچی نپرس آنا
وبهم پشت کرد و رفت .تو اتاقش، رفتم در زدم
_آریا
Comments please (^_-)🎈
۵.۱k
۳۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.