✍️ پارت 30 رمان خانزاده فصل سوم💌
✍️ پارت 30 رمان #خانزاده فصل سوم💌
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#خان_زاده
#فصل_سوم
#پارت30
ترسیده بودم و کمی عقب کشیدم و گفتم
نه خواهش می کنم نمی خوام
اما دستش روی بازوهام گذاشت و مانع دور شدنم شد گفت
_ اصلاً دوست ندارم این حرفها را بشنوم چرا باید بین من و تویی که رابطمون پر از احساس و عشق و علاقه است سکس نباشه ؟
فکر می کنی من از اون پسرایی ان که جانماز آب میکشن و صبح تا شب جلوی خدا خم و راست میشن؟
من رابطه های زیادی داشتم قبل از تو الانم نیاز دارم اگر نمیخوای با هم رابطه داشته باشی میتونم برم با یکی دیگه برای من هیچ فرقی نمیکنه!
این همه بی رحمی از این آدم بعید بود این همه بی رحمی برای منی که اینقدر دوسش داشتم زیاد بود
منو بین دوراهی قرار می داد چطور می تونستم به عشقم و کسی که دوسش دارم اجازه بدم بره با یه زن دیگه ممکن نبود بود؟
جون میدادم میمردم من دخترونگیمو رو به پای این آدم داده بودم تا وقتشو با یکی دیگه بگذرونه؟
با چشم پر از اشک گفتم خواهش
می کنم من مجبور به این کار نکن
کلافه گفت
_ من به هیچ چیزی تورو مجبور نمی کنم اما منم نیازایی دارم که باید برطرف بشه
من یه مردم نیاز من خیلی زیاده دلم میخواد با تویی که بهت احساس دارم ارضاش کنم اما اگر خودت بخوای میتونم برم سراغ یکی دیگه
دست از تقلا برداشتم و چشم بستم و خودمو به دستش سپردم
بازم مثل قبل پر از درد تمام حرکاتش پر از خشم بود انگار که داشت کسی را شکنجه می کرد به جز صورتم تمام تنم سیاه و کبود میشد
همه وجودم درد میگرفت دفعه دومی بود که رابطه رو تجربه می کردم اونم این بار با هوشیاری.
درد بدی زیر دلم پیچید با التماس گفتم خواهش می کنم یکم آروم درد دارم شاهو
🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#خان_زاده
#فصل_سوم
#پارت30
ترسیده بودم و کمی عقب کشیدم و گفتم
نه خواهش می کنم نمی خوام
اما دستش روی بازوهام گذاشت و مانع دور شدنم شد گفت
_ اصلاً دوست ندارم این حرفها را بشنوم چرا باید بین من و تویی که رابطمون پر از احساس و عشق و علاقه است سکس نباشه ؟
فکر می کنی من از اون پسرایی ان که جانماز آب میکشن و صبح تا شب جلوی خدا خم و راست میشن؟
من رابطه های زیادی داشتم قبل از تو الانم نیاز دارم اگر نمیخوای با هم رابطه داشته باشی میتونم برم با یکی دیگه برای من هیچ فرقی نمیکنه!
این همه بی رحمی از این آدم بعید بود این همه بی رحمی برای منی که اینقدر دوسش داشتم زیاد بود
منو بین دوراهی قرار می داد چطور می تونستم به عشقم و کسی که دوسش دارم اجازه بدم بره با یه زن دیگه ممکن نبود بود؟
جون میدادم میمردم من دخترونگیمو رو به پای این آدم داده بودم تا وقتشو با یکی دیگه بگذرونه؟
با چشم پر از اشک گفتم خواهش
می کنم من مجبور به این کار نکن
کلافه گفت
_ من به هیچ چیزی تورو مجبور نمی کنم اما منم نیازایی دارم که باید برطرف بشه
من یه مردم نیاز من خیلی زیاده دلم میخواد با تویی که بهت احساس دارم ارضاش کنم اما اگر خودت بخوای میتونم برم سراغ یکی دیگه
دست از تقلا برداشتم و چشم بستم و خودمو به دستش سپردم
بازم مثل قبل پر از درد تمام حرکاتش پر از خشم بود انگار که داشت کسی را شکنجه می کرد به جز صورتم تمام تنم سیاه و کبود میشد
همه وجودم درد میگرفت دفعه دومی بود که رابطه رو تجربه می کردم اونم این بار با هوشیاری.
درد بدی زیر دلم پیچید با التماس گفتم خواهش می کنم یکم آروم درد دارم شاهو
🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
۹.۸k
۱۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.