خاکسترقلب
#خاکستر_قلب
#part_23
#جیمین
یهو در با شتاب باز شد .. چن روز بود خبری از مرلین نداشتم خسته شده بودم ... بسه چرا انقدر درده سر؟ جیهوپ بود سریع پرسیدم
+ چیزی ازش پیدا کردین ؟
با نفس نفس گفت
هوپ: آره!
تبلت مخصوص اش دستش بود ... همه کار هاش با اون و لبتاب اش انجام میشد یعنی با تبلت اطلاعات رو ثبت میکرد و لب تابش هک با لحن پر از اشتیاق پرسیدم
+ خب؟
هنوز کمی نفس نفس درونه صداش نهفته بود ولی گفت
هوپ: کوک پسر خاله ی ناتنیه مرلینه!
با لحن کسل کننده ای جوابشو دادم
+ خب
هوپ: ممکنه دسته اون باشه
+ درسته ..
بعد گفتم
+ گوشیش تو اتاقشه شاید چیزی بدست آوردیم.. یکی فکر کنم اسمش شارلوت بود شاید اون چیزی راجبش بدونه!
رفتیم اتاقش گوشیشو پیدا کردیم با کد مخصوص وارد شدیم و وارد تلفن اش شدیم و اولین شماره ای که مخصوص گذاشته بودتش شارلوت بود سریع زنگ رزدیم یه بوق نخورده جواب داد و تند تند گفت
¥ سلام مرلین خوبی؟ کجا بودی؟ نباید یه حبر از ما بگیری؟ اون کی بود بردتت ؟
پوزخندی زدمو جوابش رو دادم
+ تو مرلین رو میشناسی؟
¥ تو همون عوضی هستی که بردیش؟ پیدات میکنم !
تعجب کردم ... حتما خیلی همو دوست دارن!
+ نه من خودم دنبال مرلین ام اسمم جیمینه... اربابه مرلین ام
¥ پس تو چرا دنبال شی؟
+ دوسش دارم
هوپ کنارم بود و تعجب کرد اما چیزی نگفت اونم دیگه چیزی نگفت بعد سکوت عذاب آوری لب زدم
+ جونگ کوک رو میشناسی؟
¥ اره چطور؟
+ اون مرلین رو فکر کنم برده!
¥ وای نه!
+ چرا؟
¥ اون یبار سعی داشت به مرلین تجاوز کنه! من مرلین رو نجات دادم ... بعده اون روز دیگه پیداش نشد .. منو مرلین تو دانشگاه آشنا شدیم یروزم با ماشین بزور بردش.. راستش پدر منم مافیا است نزاشتیم پاش برسه سیسیل و اون رو نجات دادیم ... اون تو مکان امنی نیست !
+ بابت اطلاعاتت ممنون!
و قطع کردم و زنگ زدم جونگ کوک حالا همه فهمیده بودن قضیه رو همه دورم جمع بودن بعده چند تا بوق جواب داد
€ بنال
+ مرلین پیشه تو عه نه؟
€ نکنه اینجام جاسوس داری!
+ درسته؟
€ اوممم اره
یهو یه صدای دختر شنیدم تر پشت گوشی که داد زد
- اه جونگی کیه؟ ببین نقاشیموو
#part_23
#جیمین
یهو در با شتاب باز شد .. چن روز بود خبری از مرلین نداشتم خسته شده بودم ... بسه چرا انقدر درده سر؟ جیهوپ بود سریع پرسیدم
+ چیزی ازش پیدا کردین ؟
با نفس نفس گفت
هوپ: آره!
تبلت مخصوص اش دستش بود ... همه کار هاش با اون و لبتاب اش انجام میشد یعنی با تبلت اطلاعات رو ثبت میکرد و لب تابش هک با لحن پر از اشتیاق پرسیدم
+ خب؟
هنوز کمی نفس نفس درونه صداش نهفته بود ولی گفت
هوپ: کوک پسر خاله ی ناتنیه مرلینه!
با لحن کسل کننده ای جوابشو دادم
+ خب
هوپ: ممکنه دسته اون باشه
+ درسته ..
بعد گفتم
+ گوشیش تو اتاقشه شاید چیزی بدست آوردیم.. یکی فکر کنم اسمش شارلوت بود شاید اون چیزی راجبش بدونه!
رفتیم اتاقش گوشیشو پیدا کردیم با کد مخصوص وارد شدیم و وارد تلفن اش شدیم و اولین شماره ای که مخصوص گذاشته بودتش شارلوت بود سریع زنگ رزدیم یه بوق نخورده جواب داد و تند تند گفت
¥ سلام مرلین خوبی؟ کجا بودی؟ نباید یه حبر از ما بگیری؟ اون کی بود بردتت ؟
پوزخندی زدمو جوابش رو دادم
+ تو مرلین رو میشناسی؟
¥ تو همون عوضی هستی که بردیش؟ پیدات میکنم !
تعجب کردم ... حتما خیلی همو دوست دارن!
+ نه من خودم دنبال مرلین ام اسمم جیمینه... اربابه مرلین ام
¥ پس تو چرا دنبال شی؟
+ دوسش دارم
هوپ کنارم بود و تعجب کرد اما چیزی نگفت اونم دیگه چیزی نگفت بعد سکوت عذاب آوری لب زدم
+ جونگ کوک رو میشناسی؟
¥ اره چطور؟
+ اون مرلین رو فکر کنم برده!
¥ وای نه!
+ چرا؟
¥ اون یبار سعی داشت به مرلین تجاوز کنه! من مرلین رو نجات دادم ... بعده اون روز دیگه پیداش نشد .. منو مرلین تو دانشگاه آشنا شدیم یروزم با ماشین بزور بردش.. راستش پدر منم مافیا است نزاشتیم پاش برسه سیسیل و اون رو نجات دادیم ... اون تو مکان امنی نیست !
+ بابت اطلاعاتت ممنون!
و قطع کردم و زنگ زدم جونگ کوک حالا همه فهمیده بودن قضیه رو همه دورم جمع بودن بعده چند تا بوق جواب داد
€ بنال
+ مرلین پیشه تو عه نه؟
€ نکنه اینجام جاسوس داری!
+ درسته؟
€ اوممم اره
یهو یه صدای دختر شنیدم تر پشت گوشی که داد زد
- اه جونگی کیه؟ ببین نقاشیموو
- ۱.۹k
- ۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط