عشق در سایه سلطنت پارت118
یه لحظه خنده تهیونگ اومد جلوی چشمم و گفتم
مری : عشق یعنی خنده اون قلبت رو بلرزونه و بخوای تموم دنیات رو بدی تا دوباره خنده اش رو ببینی..
چشمای قهوه ای تهیونگ تو ذهنم نقش بست...
مری: عشق یعنی اینکه وقتی تو چشماش نگاه کنی مسخ شی و دیگه هیچ چیز دنیا جز اون برات مهم نباشه...
چشمامو بستم و گفتم
مری: عشق یعنی تموم زندگیت تو اتیشه و لحظه لحظه ات میترسی که نکنه از دستش بدم
اشکی تو چشمم حلقه بست و گفتم
مری: عشق اشکیه که گاهی بی دلیل توی چشمات حلقه میزنه...
به جسیکا نگاه کردم که تو هپروت سیر میکرد و به اسمون خیره بود...خیلی مشکوک بود...
شیطنتم گل کرد و ظرفی که اون کنار بود رو اروم برداشتم و از آب حوض پرش کردم و با شیطنت گفتم
مری: عشق یعنی اونکه یه خواهر شوهر زشت داشته باشی که هیچ کس نیاد بگیرتش و رو دستت باد کرده باشه...
و سطل آب رو روش خالی کردم جیغ بلندی کشید و شوکه بلند شد..داد زد
جسیکا: من زشتم؟؟
و سریع دستش رو کرد تو اب و روی من خالی کرد..
بلند خندیدم و گفتم
مری: خیلی..
و روش آب پاشیدم دوتایی بلند بلند میخندیدیم و جیغ میزدیم و روی هم دیگه اب میریختیم...
دست از آب ریختن برداشتم و دویدم داخل قصر...
جسیکا هم دنبالم دوید...جیغ میزدیم و میخندیدیم و جسیکا مدام کری میخوند که بگیرتم تیکه تیکه ام میکنه..
خدمتكارا عجیب و با تعجب نگامون میکردن لباسمون خیس آب بود..با خنده برگشتم پشت نگاش کردم که همچنان پیگیرانه میدویید...
خندیدم و چرخیدم که با کله رفتم تو شکم یه نفر جسيكا هین بلندی کشید...
سریع اومدم عقب که چشم تو چشم شدم با تهیونگ تند تند نفس نفس میزدم و سینه ام بالا و پایین میرفت من و جسيكا سریع تعظیم کردیم...
تهیونگ زل زد تو چشمم..
تهیونگ: خواهر شوهر زشتی که هیچ کس نمیاد بگیرتت.. کلاس ریاضیاتت شروع شده و استادت خیلی وقته منتظره...
لبم رو گاز گرفتم...یعنی همه حرفامون رو شنیده بود؟
ووااای خدا..
اووف... اخه نونت نبود آبت نبود تعریف کردن عشقت چی بود؟
جسيكا لرزون گفت
جسیکا : بله. الان... الان میرم سرورم..
تهیونگ نگاهش از صورتم جدا نمیشد و همونجور خیره تو صورتم جدی گفت
تهیونگ: هنوز که وایستادی پرنسس جسیکا...
جسیکا نگران به من نگاه کرد و تعظیمی کرد و بعد دوید
ورفت...
تهیونگ: کل قصر پرشده از صدای خنده و بازی های شما بانو مری..
صداش خیلی جدی و پرابهت بود...تهیونگ یه قدم جلو برداشت که بی اختیار به قدم عقب رفتم...
مری : عشق یعنی خنده اون قلبت رو بلرزونه و بخوای تموم دنیات رو بدی تا دوباره خنده اش رو ببینی..
چشمای قهوه ای تهیونگ تو ذهنم نقش بست...
مری: عشق یعنی اینکه وقتی تو چشماش نگاه کنی مسخ شی و دیگه هیچ چیز دنیا جز اون برات مهم نباشه...
چشمامو بستم و گفتم
مری: عشق یعنی تموم زندگیت تو اتیشه و لحظه لحظه ات میترسی که نکنه از دستش بدم
اشکی تو چشمم حلقه بست و گفتم
مری: عشق اشکیه که گاهی بی دلیل توی چشمات حلقه میزنه...
به جسیکا نگاه کردم که تو هپروت سیر میکرد و به اسمون خیره بود...خیلی مشکوک بود...
شیطنتم گل کرد و ظرفی که اون کنار بود رو اروم برداشتم و از آب حوض پرش کردم و با شیطنت گفتم
مری: عشق یعنی اونکه یه خواهر شوهر زشت داشته باشی که هیچ کس نیاد بگیرتش و رو دستت باد کرده باشه...
و سطل آب رو روش خالی کردم جیغ بلندی کشید و شوکه بلند شد..داد زد
جسیکا: من زشتم؟؟
و سریع دستش رو کرد تو اب و روی من خالی کرد..
بلند خندیدم و گفتم
مری: خیلی..
و روش آب پاشیدم دوتایی بلند بلند میخندیدیم و جیغ میزدیم و روی هم دیگه اب میریختیم...
دست از آب ریختن برداشتم و دویدم داخل قصر...
جسیکا هم دنبالم دوید...جیغ میزدیم و میخندیدیم و جسیکا مدام کری میخوند که بگیرتم تیکه تیکه ام میکنه..
خدمتكارا عجیب و با تعجب نگامون میکردن لباسمون خیس آب بود..با خنده برگشتم پشت نگاش کردم که همچنان پیگیرانه میدویید...
خندیدم و چرخیدم که با کله رفتم تو شکم یه نفر جسيكا هین بلندی کشید...
سریع اومدم عقب که چشم تو چشم شدم با تهیونگ تند تند نفس نفس میزدم و سینه ام بالا و پایین میرفت من و جسيكا سریع تعظیم کردیم...
تهیونگ زل زد تو چشمم..
تهیونگ: خواهر شوهر زشتی که هیچ کس نمیاد بگیرتت.. کلاس ریاضیاتت شروع شده و استادت خیلی وقته منتظره...
لبم رو گاز گرفتم...یعنی همه حرفامون رو شنیده بود؟
ووااای خدا..
اووف... اخه نونت نبود آبت نبود تعریف کردن عشقت چی بود؟
جسيكا لرزون گفت
جسیکا : بله. الان... الان میرم سرورم..
تهیونگ نگاهش از صورتم جدا نمیشد و همونجور خیره تو صورتم جدی گفت
تهیونگ: هنوز که وایستادی پرنسس جسیکا...
جسیکا نگران به من نگاه کرد و تعظیمی کرد و بعد دوید
ورفت...
تهیونگ: کل قصر پرشده از صدای خنده و بازی های شما بانو مری..
صداش خیلی جدی و پرابهت بود...تهیونگ یه قدم جلو برداشت که بی اختیار به قدم عقب رفتم...
۶.۴k
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.