رمان دورترین نزدیک 2

#پارت_2

_ ژونِح یافِه ، بون تَوم ( کاری نکردم ، وقت بخیر )
رفتم دستشویی و برگشتم پیش بقیه!
هنوز شوکه بودم!
شیدا: ترانه خوبی؟!
_ من با اون خانومه حرف زدم!
شیدا: خب؟!
_ خب فرانسوی بلد بودم!
شروین خندید !
_چیه چیز جدیدی میخواید رو کنید؟!
شیدا: شما استثنایی عزیزم! ترکی فرانسه و انگلیسیت فوله! در ضمن ترکی زبان مادریته!
_ اوه مای گاد ! چ خوب
+ چندتا جمله بگو! هرسه زبان!
_ چی بگم؟!
شیدا: بگو دلم برات تنگ شده!
_ اووممم !
* تومِه مانک
* آی مِس یو
* سِنی اوز لِدِم
شروین: نه بابا خیلیم قشنگ تلفظ میکنه
من دارم به دوران پیری میرسم هنو بجز انگلیسی هیچی بلد نیسم!
شیدا: تو دست همه رو از پشت بستی عزیزم ، ماهورو انگار بزور آوردیم
_ این گرسنشه قیافش داد میزنه
زدم زیر خنده
+ من اصا حوصله ندارم
_ اخی بچه حوصله نداره
شیدا: شام بخوریم بعد بریم یکم قدم بزنیم خیلی خوبه یعنی!
+ این یکیو هستم
شروین: نه نمیشه گفت...
کلی راه رفتیم و اخر شب با خستگی اومدیم خونه
شروین: گفتم تا ما میایم اینجارو مرتب و آماده کنن شمام میای اتاق من!
_ عه من به تو انقد رو دادم پیشت میخوابیدم؟!
زد زیر خنده
شروین لبخند معنا داری زد: خیلی بیشتر از اینا!
_ چقدرر پررویی
شروین:فعلا که خوابم میاد! وگرنه برات توصیف و ترسیم میکردم!
دستشو گرفتم کشیدم دنبال خودم
با همون لباسا ولو شدم رو تخت
شروین کنار تخت بود نشست رو زمین و دستشو برد سمت پام
_ الان داری چیکار میکنی؟!
شروین: دارم میخورمت! خو کفشاتو درمیارم
نشستم روی تخت
_ نمیخواد خودم درمیارم عزیزم
شروین بیخیال کفشامو درآورد و نشست روی تخت : خیلی دوست دارم پرنسسم!
_ الان که توجه میکنم دوسدارم همه چی یادم بودو میدونستم چقدر لوسم کردی!
باز خندید!
رفتم طرفشو گونه شو بوسیدم
بغلم کردو خوابید روی تخت
با خستگی چشامو بستم...

_شرررررروین
+یوااش ترانه عالمو آدم شنیدن
_شررررررررررروین
+ترانه تروخدا برو تو اتاق بیدارش کن
_شررررررررررررررررروین
ماهور کلافه دستاشو گذاشت رو صورتش
که شیدا اومد : چیشده؟!
ماهور دستاشو گرفت بالا
+ دیوونم کرده سه ساعته دادوبیداد شروینم انگار تو خواب زمستونیه! بیدارم نمیشه
_عمت تو خواب زمستونیه!
زدیم زیر خنده شروین اومد
شروین: چتونه شماها؟!
_پوسیدم اقا!
شروین: جانم چیکار کنم
قیافمو بچگونه کردم
همه شون با خنده نگام میکردن
_برریم سفر!
شروین یکم فک کرد: باشه یکاریش میکنم!
_افرین عشقم!
رو کردم به ماهور و شیدا : سفرتون جور شد
تشکر کنید ازم
شیدا بغلم کردو سریع رفت سمت در : دیرر شد تو ماشینم زود بیای!
_ باشه!
کیفمودرست میکردم لعنتی بندش زنجیری نازک بود که گیر کرد به موهام!
_ماهوووور اینو درست کن
ماهور اومد سمتم
+دادنزن ترانه من همینجاما
با آرامش درستش کردبرگشتم سمتش ...

#دورترین_نزدیک2


#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #love #دخترونه #عاشقانه #عشق
دیدگاه ها (۱)

رمان دورترین نزدیک 2

رمان دورترین نزدیک 2

رمان دورترین نزدیک ۲

رمان دورترین نزدیک 2

کیوت ولی خشن پارت ۱۸خشکت زدجونگکوک دو تا برداشتکوک : مرسی آق...

# رز _ سیاه PART _ 52 « تارا» ساعتای ۹ بود که تهیانگ برام غ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط