ارباب سختگیر!
ارباب سختگیر!
که با تعجب بهم نگاه کرد.
بدون توجه به نگاهش محکمتر بغلش کردم کع با صدای آرومی گفت:چطور میتونی وقتی این کارارو باهات کردم باهام آروم برخورد کنی!
با این حرفش سریع یاد کارش افتادم.
دستامو به صورتی که انگار به چیز چندشی دست زده باشم آرش دور کردمو ازش جدا شدم.
خاستم چند قدم راه برم ولی با دردی که توی کمرم و پام حس کردم همونجا زمین افتادم.
کوک سریع به سمتم اومدو سعی کرد از رو زمین بلندم کنه و تونست.
منو بغل کرد و سریع به سمت عمارت رفت.
درو وا کردو به سمت اتاق خودش رفت.
منو روی تخت گذاشت اما.....
ادامه دارد....
حمایت؟!
که با تعجب بهم نگاه کرد.
بدون توجه به نگاهش محکمتر بغلش کردم کع با صدای آرومی گفت:چطور میتونی وقتی این کارارو باهات کردم باهام آروم برخورد کنی!
با این حرفش سریع یاد کارش افتادم.
دستامو به صورتی که انگار به چیز چندشی دست زده باشم آرش دور کردمو ازش جدا شدم.
خاستم چند قدم راه برم ولی با دردی که توی کمرم و پام حس کردم همونجا زمین افتادم.
کوک سریع به سمتم اومدو سعی کرد از رو زمین بلندم کنه و تونست.
منو بغل کرد و سریع به سمت عمارت رفت.
درو وا کردو به سمت اتاق خودش رفت.
منو روی تخت گذاشت اما.....
ادامه دارد....
حمایت؟!
۱۷.۸k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.