مرحله پنجم اعزاداری پارت 22 سلام من برگشتم و کلی پارت نوش
مرحله پنجم اعزاداری پارت 22 سلام من برگشتم و کلی پارت نوشتم پس لطفا حمیات کنین
ویو یونجو
افتادم رو تخت
یونجون هم اومد پیشم
ـ خوابیدن رو تخت یه نفره هم حال میده هااا
یونجون ـ با تو اره
منو گرفت و بغل و خوابیدیم
فردا صبح
ویوی ات
از خواب پاشدم و دوش گرفتم، صبحونه خوردم با یونگ رو و سوجین رفتیم باشگاه نقشمونو واسشون توضیح دادیم رفتم شرکت باز با هی سون اومدیم باشگاه
لباس باشگاهیمو پوشیدم
هی سون ـ شینیزو میای مبارزه؟
ـ هسم
یه دور باهم مبارزه کردیم بد از دس هی سون کتک خوردم
ـ خوب شکستم دادی
هی سون ـ هنوز کلی کار داری برای اینکه به پای من برسی
ـ *خنده*
هی سون ـ*خنده *
ـ باید برم خونه، تو بالا سر...
هی سون ـ من بالا سرشون میمونم برو
ـ باشه داشتم میرفتم تو اتاق پرو که جیهیون جلوم سبز شد
ـ هوی چته انگا جنا میای
جیهیون ـ داری میری؟
ـ اره دارم میرم خونه
جیهیون ـ عاا باشه، خدافظ
ـ خدافظ
رفتم لباسامو عوض کردم رفتم خونه دوش گرفتم به زخمام رسیدمو افتادم به سقف اتاق خیره شدم یادم به اون بوسه افتاد
ـ واقعا منو بوسید؟
فکر کردن
ـ بیخیالش
رفتم تو گوشیم که سعی کنم اون لحظه رو فراموش کنم که...
سیاهیه مطلق
ویو جونگ کوک
ساعت 3 بعد از ظهر بود که گوشیم زنگ خورد همون بادیگاردی بود که من جلوی در خونه ی ات گذاشته بودم جواب دادم
ـ اومدن؟
یه شخص هنوز حمله نکردن
ـ چند نفرن؟
یه شخص دوتا ون پست خونه هستن
ـ سریع زنگ بچه ها بزن خودمم الان میام
یکی شخص ـ چشم
گوشیو قطع کردم که رانگ اومد
ـ رانگ زود باش ماشینو اماده کن
رانگ ـ باشه
ویو یونجو
افتادم رو تخت
یونجون هم اومد پیشم
ـ خوابیدن رو تخت یه نفره هم حال میده هااا
یونجون ـ با تو اره
منو گرفت و بغل و خوابیدیم
فردا صبح
ویوی ات
از خواب پاشدم و دوش گرفتم، صبحونه خوردم با یونگ رو و سوجین رفتیم باشگاه نقشمونو واسشون توضیح دادیم رفتم شرکت باز با هی سون اومدیم باشگاه
لباس باشگاهیمو پوشیدم
هی سون ـ شینیزو میای مبارزه؟
ـ هسم
یه دور باهم مبارزه کردیم بد از دس هی سون کتک خوردم
ـ خوب شکستم دادی
هی سون ـ هنوز کلی کار داری برای اینکه به پای من برسی
ـ *خنده*
هی سون ـ*خنده *
ـ باید برم خونه، تو بالا سر...
هی سون ـ من بالا سرشون میمونم برو
ـ باشه داشتم میرفتم تو اتاق پرو که جیهیون جلوم سبز شد
ـ هوی چته انگا جنا میای
جیهیون ـ داری میری؟
ـ اره دارم میرم خونه
جیهیون ـ عاا باشه، خدافظ
ـ خدافظ
رفتم لباسامو عوض کردم رفتم خونه دوش گرفتم به زخمام رسیدمو افتادم به سقف اتاق خیره شدم یادم به اون بوسه افتاد
ـ واقعا منو بوسید؟
فکر کردن
ـ بیخیالش
رفتم تو گوشیم که سعی کنم اون لحظه رو فراموش کنم که...
سیاهیه مطلق
ویو جونگ کوک
ساعت 3 بعد از ظهر بود که گوشیم زنگ خورد همون بادیگاردی بود که من جلوی در خونه ی ات گذاشته بودم جواب دادم
ـ اومدن؟
یه شخص هنوز حمله نکردن
ـ چند نفرن؟
یه شخص دوتا ون پست خونه هستن
ـ سریع زنگ بچه ها بزن خودمم الان میام
یکی شخص ـ چشم
گوشیو قطع کردم که رانگ اومد
ـ رانگ زود باش ماشینو اماده کن
رانگ ـ باشه
۵.۹k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.