مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 23
مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 23
رانگ ماشینو اماده کرد سوار شدیم و حرکت کردیم از تو داشبورد اسلحه برداشتم خشابشو پر کردم رسیدیم جلوی در خونه ی ات مث اینکه نگهبانای جلوی در نبودن
رانگ ـ نگهبانا نیستن
ـ شاید رفتن نارهاری چیزی
بچه های خودمونم رسیدن
تا پیاده شدم که نقشه رو توضیح بدم اومدن ریختن تو خونه
ـ وقت توضیح ندارم زود باشین
پشت سرشون بهشون حمله کردیم
ویو اجوما
دیدم صدای خدمتکارا داره میاد
که همشون اومدن پشت من قایم شدن که چند تا مرد با اسلحه اومدن سمتمون خواستم با چاقوی که رو اپن بود رو بردارم پرت کنم سمتشون که یه مرد اومد با اسلحه همشون رو کشت
ویو یونجون
یونجو ـ یه صرای میاد
ـ به خونه حمله کردن از سر جات پاشو
یونجو ـ چی؟
اسلحمو برداشتم
ـ یونجو هر موقع گفتم یک باهم میرین پایین هرموقع گفتم دو بیا بالا باشه؟
یونجو ـ باشه
دستشو گرفتم سریع خودمونو رسونیدم به سالن چند نفر بودن که طرف ما بودن از نگهبانا که نبودن پس کین؟
ویو ات
با سروصدا از خواب پاشدم مث اینکه حمله کرده بودن تو اومدم اسلحمو از تو کمد بیارم بیرون چن نفر ریختن تو اتاقم
اومدم بزنمشون که یه تیر خورد به شکمم از درد خم شده بودم
ـ تو کی هستی
شخص ـ چرا سعی نمیکنی بفهمی؟*به زبون ژاپنی*
جونگ کوک یهو اومد تو اتاق همرو با تیر زد
از درد داشتم میوفتادم که جونگ کوک سریع اومد منو گرفت دستش زیر سرم بود انگار اشک تو چشماش جمع شده بود
جونگ کوک ـ حالت خوبه؟
ـ درد دارم
منو گذاشت رو تخت که یونجون اومد
یونجون ـ شینیزو
ـ خوبم فقط یه تیر خوردم
جونگ کوک ـ باید تیرو از بدنش بکشم بیرون، چیزی شبیه موچین داری؟
ـ تو دست شوی بالای کمد روشویی
یونجون اومد کنار دستم
ـ اجوما یونجو کجان؟
یونجون ـ خوبن
ـ خداراشکر
جونگ کوک با جعبه پزشکی اومد لباسمو زد بالا
جونگ کوک ـ میدونم درد داره
با یه ضرب تیرو کشید بیرون درد خیلی بدتر شد به زور جلوی خودمو گرفتم که جیغ نکشم
جونگ کوک ـ میدونم که میتونی تحمل کنی
ـ داگچوو
زخممو بست
جونگ کوک ـ ساکت کجان؟
ـ چی؟
جونگ کوک ـ میگم ساکت کجان؟
ـ ساک منو برا چی میخوای؟
جونگ کوک ـ میخوام لباساتو جمع کنم
ـ بله؟
جونگ کوک ـ میای تو عمارت
ـ من عمرن پامو بزارم اونجا
جونگ کوک ـ میای
ـ نمیام
جونگ کوک ـ متوجه ای که به اینجا حمله شده؟*عصبی*
ـ اره اما من پامو تو اون سگ خونه نمیزارم
جونگ کوک ـ به زور میبرمت
ـ ترجیح میدم برم خونه ی خالم اما نیام اونجا
رانگ ماشینو اماده کرد سوار شدیم و حرکت کردیم از تو داشبورد اسلحه برداشتم خشابشو پر کردم رسیدیم جلوی در خونه ی ات مث اینکه نگهبانای جلوی در نبودن
رانگ ـ نگهبانا نیستن
ـ شاید رفتن نارهاری چیزی
بچه های خودمونم رسیدن
تا پیاده شدم که نقشه رو توضیح بدم اومدن ریختن تو خونه
ـ وقت توضیح ندارم زود باشین
پشت سرشون بهشون حمله کردیم
ویو اجوما
دیدم صدای خدمتکارا داره میاد
که همشون اومدن پشت من قایم شدن که چند تا مرد با اسلحه اومدن سمتمون خواستم با چاقوی که رو اپن بود رو بردارم پرت کنم سمتشون که یه مرد اومد با اسلحه همشون رو کشت
ویو یونجون
یونجو ـ یه صرای میاد
ـ به خونه حمله کردن از سر جات پاشو
یونجو ـ چی؟
اسلحمو برداشتم
ـ یونجو هر موقع گفتم یک باهم میرین پایین هرموقع گفتم دو بیا بالا باشه؟
یونجو ـ باشه
دستشو گرفتم سریع خودمونو رسونیدم به سالن چند نفر بودن که طرف ما بودن از نگهبانا که نبودن پس کین؟
ویو ات
با سروصدا از خواب پاشدم مث اینکه حمله کرده بودن تو اومدم اسلحمو از تو کمد بیارم بیرون چن نفر ریختن تو اتاقم
اومدم بزنمشون که یه تیر خورد به شکمم از درد خم شده بودم
ـ تو کی هستی
شخص ـ چرا سعی نمیکنی بفهمی؟*به زبون ژاپنی*
جونگ کوک یهو اومد تو اتاق همرو با تیر زد
از درد داشتم میوفتادم که جونگ کوک سریع اومد منو گرفت دستش زیر سرم بود انگار اشک تو چشماش جمع شده بود
جونگ کوک ـ حالت خوبه؟
ـ درد دارم
منو گذاشت رو تخت که یونجون اومد
یونجون ـ شینیزو
ـ خوبم فقط یه تیر خوردم
جونگ کوک ـ باید تیرو از بدنش بکشم بیرون، چیزی شبیه موچین داری؟
ـ تو دست شوی بالای کمد روشویی
یونجون اومد کنار دستم
ـ اجوما یونجو کجان؟
یونجون ـ خوبن
ـ خداراشکر
جونگ کوک با جعبه پزشکی اومد لباسمو زد بالا
جونگ کوک ـ میدونم درد داره
با یه ضرب تیرو کشید بیرون درد خیلی بدتر شد به زور جلوی خودمو گرفتم که جیغ نکشم
جونگ کوک ـ میدونم که میتونی تحمل کنی
ـ داگچوو
زخممو بست
جونگ کوک ـ ساکت کجان؟
ـ چی؟
جونگ کوک ـ میگم ساکت کجان؟
ـ ساک منو برا چی میخوای؟
جونگ کوک ـ میخوام لباساتو جمع کنم
ـ بله؟
جونگ کوک ـ میای تو عمارت
ـ من عمرن پامو بزارم اونجا
جونگ کوک ـ میای
ـ نمیام
جونگ کوک ـ متوجه ای که به اینجا حمله شده؟*عصبی*
ـ اره اما من پامو تو اون سگ خونه نمیزارم
جونگ کوک ـ به زور میبرمت
ـ ترجیح میدم برم خونه ی خالم اما نیام اونجا
۵.۴k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.